آخرین مطالب

» بایگانی (بر اساس شماره) » زنی با زنبیل

نگاهی به مجموعه داستان

زنی با زنبیل

منصوره تدینی: این مجموعه داستان را نشر نشانه در سال ۱۳۹۴، در ۱۵۰ صفحه و در قطع رقعی منتشر کرده است. مجموعه حاوی ۵۲ داستان کوتاه است که برخی از آنها داستانک و بسیار کوتاه، در حد یک و نیم صفحه هستند. بسیاری از اینداستان‌ها گزارش‌گونه، طرح‌وار و بدون پرداخت ادبی هستند. گویی نویسنده شاهدی […]

زنی با زنبیل

منصوره تدینی:

این مجموعه داستان را نشر نشانه در سال ۱۳۹۴، در ۱۵۰ صفحه و در قطع رقعی منتشر کرده است. مجموعه حاوی ۵۲ داستان کوتاه است که برخی از آنها داستانک و بسیار کوتاه، در حد یک و نیم صفحه هستند. بسیاری از این
داستان‌ها گزارش‌گونه، طرح‌وار و بدون پرداخت ادبی هستند. گویی نویسنده شاهدی بر ماجرای زندگی کسانی بوده، یا مصاحبه‌ای با آنان داشته و فقط آن را نقل کرده است. انگار عکس‌هایی لحظه‌ای و کوتاه و به ظاهر بی‌معنی از زندگی روزمره هستند؛ اما آنچه که به این داستان‌ها ارزش و معنا می‌دهد و چون رشته‌ای باریک و نامرئی این داستان‌ها را به هم می‌پیوندد و معنادار می‌کند، تسلسل و کلیّت آنان است؛ درست مثل پویانمایی یا فیلم، که تصاویری مجزا و بی‌حرکت، در سیر سریع خود به هم می‌پیوندند و پویا و متحرک می‌شوند.

محور داستان‌ها همچنان‌که از نام کتاب و فحوای داستان‌ها برمی‌آید، زنان و مسایل‌شان هستند، آن هم زنانی بخصوص و نه از اقشار متفاوت جامعه، بلکه اغلب زنان این داستان‌ها متعلق به پایین‌ترین اقشار جامعه، کم‌سواد، فقیر، خرافاتی، پابه‌سن‌گذاشته و از نسلی گذشته و فراموش شده هستند، که تنها و بی‌پناه، زندانی دنیای کوچک و نگاه محدود خود هستند. ناآگاهی و نگاه ناقص و سردرگم آنان نسبت به جهان پیرامونشان، اغلب آنان را بیشتر در فقر و بدبختی غرق می‌کند و در گرداب ناتوانی فرومی‌برد. از این جهت این داستان‌ها شبیه به داستان‌های ناتورالیستی می‌شوند، اما این نباید خواننده را فریب دهد و سبک داستان‌ها را ناتورالیسم بینگارد، زیرا سبک ناتورالیسم برپایه دیدگاه پوزیتیویستی و زیست‌انگارانۀ زولایی و بر پایۀ روش‌های تجربی خاص دوران او پی‌ریزی شد و به خود زولا و برخی یاران نزدیک او محدود و منحصر ماند؛ حتی گوستاو فلوبر، خالق “مادام بواری” نیز خود را ناتورالیست نمی‌دانست. بنا براین شباهتی که به عنوان مثال در آثار چوبک هم شاهدش هستیم و به غلط به ناتورالیسم نسبتش می‌دهیم، بیشتر شباهت در بنا است، نه در مبنا. می‌توان این‌چنین فرض کرد که نویسندگان رئالیست کشورهای فقیر و عقب‌مانده، هرگاه طبقات بسیار پایین جامعه خود را تصویر کنند، خواه ناخواه سبک آنان به شیوۀ ناتورالیست‌ها شبیه و نزدیک می‌شود، ولی این فقط شباهتی صوری و ظاهری است و ربطی به مکتب ناتورالیسم زولایی با مشخصات بارز آن، که بحث nature و طبیعت و سرشت ژنتیک و تغییرناپذیر انسانی را مطرح می‌کند، ندارد.
در اولین نگاه پیرامتنیت این نوشته، ازجمله طرح روی جلد، عنوان کتاب و نیز شعر آغاز کتاب توجه خواننده را به خود جلب می‌کند و در هماهنگی جالب توجهی در خدمت محتوای مورد نظر نویسنده قرار می‌گیرد. طرّاح روی جلد کتاب “پیکرۀ برنزی زن- شهر سوخته- هزارۀ سوم قبل از میلاد” را برگزیده تا بر محوریت زنان در این داستان‌ها صرف نظر از عامل زمان و از بدو تاریخ تا کنون مهر تأیید و تأکید بگذارد. خود نویسنده نیز با انتخاب سطر مشهوری از شعر فروغ فرخزاد و گذاشتن آن بر پیشانی کتاب، محتوای مورد نظر خود را بیشتر تأکید و تقویت می‌کند: “زندگی شاید/ یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن می‌گذرد.” انتخاب شعری از فروغ فرخزاد، که عمدۀ شهرتش در مطرح کردن زنان و عواطف آنان است، نیز بسیار معنادار است.
عنوان مجموعه، “زنی با زنبیل” ، گویی استعاره‌ای است از سرگذشت‌های زنان مختلفی، که در کنار هم گذاشته شده‌اند تا در مجموع بیانگر مظلومیت زنان و ستم مضاعفی باشند که در طول تاریخ بر آنان رفته است. گاه در این داستان‌ها، این خود زنان هستند که در کنار مردان یکدیگر را می‌آزارند و علیه یکدیگر هستند؛ مثلاً در داستان “زن در حبس” و “زن شوهر مرده” که در هر دو عامل مشترک عقب‌ماندگی و کوتاه فکری خود زنان است. نویسنده در این داستان‌ها روابط زنان را با یکدیگر و با مردان به تصویر می‌کشد.
خواننده از خلال سطور داستان‌ها، به شناخت دقیقی از شخصیت اصلی و یا سایر شخصیت‌های داستان‌ها نمی‌رسد، مگر همان خصوصیتی که مرتبط با همان واقعه و داستان خاص است؛ گویی همۀ شخصیت‌های این داستان‌های مختلف با هم جمع می‌شوند تا در مجموع خود، یک شخصیت را به تصویر بکشند؛ شخصیت نسل و قشری از زنان. گویی خصوصیات چنین زنی، به‌تدریج و در طول خوانش کتاب از لابه‌لای سطور سربرمی‌دارد؛ آنچنان که خواندن یک داستان بیهوده می‌نماید، ولی در پایان خواننده دیگر چنین حسی ندارد. راوی اغلب داستان‌ها اول شخص ناظر است و ماجرا را بدون دخالت و موضع‌گیری فقط نقل می‌کند. خواننده به ناچار استنباط خود را خواهد داشت و این از نقاط قوت داستان‌ها است. این داستان‌ها اغلب بدون حادثه، یا کم‌حادثه و بدون فراز و فرود داستانی هستند، تا زندگی روزمره نسل‌ها و اقشاری را به صورتی عینی و واقعی، چون آینه بازتاب دهند. ازین وجه بازنمایی، شاید بتوان نویسنده را دنباله‌رو آل احمد، چوبک و احمد محمود دانست، که البته با شیوۀ خاص خود بدان راه می‌رود.
بیشتر جمله‌های متن کوتاه و خبری هستند و خود متن واضح و بدون ابهام است، اما به‌هرحال این قدرت را دارد که خواننده را به تفکر وادارد. هرچند که اغلب روایت‌ها بیرونی است، اما مجموعه موفق شده است که در کنار نمایش زندگی بیرونی این زنان، به‌تدریج و در پایان، چون آینه‌ای ذهن آنان را نیز بازتاب دهد. برای مثال به برخی از این داستان‌ها اشاره می‌شود:
در داستان “زنی در گردش” با حکایت زنی روبرو هستیم که حتی فرزندانش نیز مرگ او را بهتر از زندگی می‌دانند و او خود، به خوبی این را می‌داند، پس دست به خودکشی می‌زند، ولی چون نجات می‌یابد، بی‌هدف باز به زندگی ادامه می‌دهد و پیرامون خود را پر از اشیاء می‌کند. گویی اهمیت خود او نیز در حدّ همین اشیاء است و این اشیاء جایگزینی برای عشق و حیات و هدف زندگی او هستند.
داستان “مرخصی” ماجرای زنی است که زندگی در امین‌آباد را بر خانه و محیط زیستش ترجیح می‌دهد، چون حیاط بزرگ و غذاهای رنگارنگ دارد و در آنجا به او طلعت جان می‌گویند. او که در ابتدا روحیه مبارزه‌جو و حق‌طلبی دارد، در پایان مسامحه و چشم‌پوشی می‌کند، تا این محیط مطلوب و نظر مساعد پرستاران را از دست ندهد.
در داستان “غربت” روابط زنی با مادر و خواهرانش و و عذاب وجدان او نسبت به عواطفی که به مادر دارد، تصویر می‌شود.
داستان “زن سیگاری” پارادوکسی است از زندگی زنی پیر، که پیرامونش با بیماری و درد احاطه شده، اما او نذر می‌کند و روضه می‌خواند و معتقد است که خداوند همه چیز به او داده و از همه مهم‌تر سلامتی.
“زن در حبس” داستانی است از خودکشی، دیوانگی، زندان و چندین ازدواج ناموفق که عامل آن زنان دیگری چون مادرشوهر و خواهرشوهر هستند.
داستان “فال قهوه” به خرافات و تأثیر آن در زندگی زنان اشاره دارد.
در داستانی دیگر، عنوان “خروس قندی” که اغلب در زبان ما، به عنوان عامل فریب دادن و گول زدن تلقی و ضرب‌المثل شده است، استعاره‌ای شده است از طلاق عاطفی بین پدر و مادری که فرزندشان سکوت بین آنان را نشانۀ محبت بسیار و صلح و آشتی می‌پندارد.
“زن مال‌باخته” داستان دیگر در واقع زنی زندگی‌باخته است که با گرو گذاشتن دارو ندار خود، شوهری را از زندان درمی‌آورد، تا او و دخترش را در بدترین شرایط رها کند و برود.
“عکس مجله” تنها افتخار زنی فقیر و در سراسر زندگی بدبخت است، که فقط یک بار در همۀ زندگیش مورد توجه اجتماع پیرامون خود واقع شده و آن هم هنگامی است که به خاطر زایمان زودرس در تاکسی از او عکس و فیلم گرفته شده و جایزه‌ای گرفته است. او هم مانند سایر زنان نسل خود به سرنوشت محتوم فقر، بی‌خبری، ملالت، بدبختی، طلاق و مرگ دچار است.
زنبیل در داستان “زنی با زنبیل” علاوه بر مفهوم کلی که در نام‌گذاری مجموعه دارد، در این داستان استعاره‌ای است از خدماتی که زن سنتی ایرانی در ازدواج به مرد ارائه می‌دهد، اعم از آشپزی، شست وشو و خدمات جنسی و … که انگیزۀ اغلب مردان سنتی برای ازدواج است. در این مفهوم دقیقاً همان معنای عبارت “سبد کالا برای خانوار” را دارد.
“زن در پارک” تمثیلی از شکست گفتمان جمعی نسل گذشته و اصول اخلاقی آنان است، در برابر هجوم دنیایی نو، که در این داستان در قالب پارک و موتورهایی تجسم پیدا می‌کند، که با دور زدن خود آرامش او را مختل می‌کنند؛ اما او همچنان معتقد است که آدم باید خودش خوب باشد و این چیزها گذرا و موقتی هستند. او سعی می‌کند تغییرات پیرامون خود را به هیچ بینگارد و در دنیای خود باقی بماند.
در داستان “زن حسود” دوستی بین زنان تحت‌الشعاع رابطۀ آنان با مردان قرار دارد. راوی می‌خواهد حسادت دوست خود را تحریک کند تا دوباره با او دوستی کند، اما چه بسا این خود اوست که حسادت می‌کند.
شال حریر در داستان “زنی با شال حریر” استعاره‌ای است از افتخارات و ارزش‌هایی که زن به پاس گذشتن از زندگی خود دریافت می‌کند. همسر او مریض احوال است و زن به تنهایی و بدون هیچ مونسی بار زندگی را به دوش می‌کشد. هنگامی که خسته است و آرزوی مرگ می‌کند، در خواب لباس سفید و شال حریری را بر دوش و پای خود را در آب می‌بیند و ملائکه‌ای که به او نوید انسان خوب بودن را می‌دهند. پس ازاین بازمی‌گردد و به زندگی ادامه می‌دهد. برای همه از خواب و حال خود می‌گوید و دیگر آرامش دارد.


برچسب ها : , ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , شماره ۲ و ۳ , نقد
ارسال دیدگاه