آخرین مطالب

» نقد » سپانلو از سپانلو می گوید؛

سپانلو از سپانلو می گوید؛

نکاتی از خاطرات ادبی و هنری سپانلو: ۱) خاطراتی از فروغ: یکی از پاتوق های ما در آن زمان که فضای شیک تری داشت،خانه جدید فروغ فرخزاد در چاله هرز دروس بود،چون خانه قبلی اش( در یکی از کوچه های آخری نرسیده به جاده قدیم در تخت جمشید)خانه ای نبود که بشود مهمان دعوت کرد.آن […]

سپانلو از سپانلو می گوید؛

نکاتی از خاطرات ادبی و هنری سپانلو:

۱) خاطراتی از فروغ:
یکی از پاتوق های ما در آن زمان که فضای شیک تری داشت،خانه جدید فروغ فرخزاد در چاله هرز دروس بود،چون خانه قبلی اش( در یکی از کوچه های آخری نرسیده به جاده قدیم در تخت جمشید)خانه ای نبود که بشود مهمان دعوت کرد.آن نوع دکوراسیونی که آن موقع باب شده بود:استفاده از حصیر،از گونی برای دیوار وسفال های کار همدان به صورت لوستر و آباژور را من برای اولین بار در خانه فروغ دیدم.حتی اسپاگتی و ساندویچ های متنوع را من برای اولین بار در خانه فروغ دیدم…من بعد از ازدواج با پرتو نوری علا،چون زنم پا به ماه بود،بیش‌تر تنها به خانه فروغ می رفتم،اما گاهی به همراه او به آن جا روانه می شدم.آن جا معمولاً،نادر نادرپور می آمد که خیلی شیک و شاهزاده وار بود،م.آزاد می آمد که همیشه قلندروار بود،رویایی می آمد با نوعی تظاهر به شیکی.بعضی از فیلم‌سازها هم که از دوستان فروغ بودند،به آن جا می آمدند.البته گلستان را اصلاً در خانه فروغ ندیدیم.احمد رضا احمدی،حسن پستا و بعضی نقاشان مانند مارکو گریگوریان و سهراب سپهری(که آن موقع بیش‌تر به عنوان یک نقاش مطرح بود)هم می آمدند و معمولاً تا صبح بحث می‌کردند و جا سیگاری ها پر می شد و دم صبح همه به دنبال یک نخ سیگار می گشتند و خود فروغ می گفت شما که می روید، می روم جاسیگاری آزاد را می گردم،برای آن که سیگارش را نصفه خاموش می کند.یادم هست که روزی طاهباز هم آن جا بود که فروغ بعضی از شعرهای آخرش را خواند.دفترچه هایی از او دیدم که مانند دفتر مشق بچه ها ۴۰ برگ بود و بالای هر صفحه ای مصرعی نوشته بود و در زیر آن ده‌ها مورد این را عوض کرده بود،مثل مشق بیست جور این را نوشته بود.یعنی روی شعرهایش کار کرده بود.یکی از چیزهایی که یادم نمی رود،این است که فروغ خودش کف بینی می کرد،وقتی دست مرا دید گفت:تو زندگی ات طولانی خواهد شد.حسن پستا گفت:تو که این جور فال می گیری،عمر خودت را بگو،گفت:خط عمر من کوتاه است و طبق آنچه که در کف دستم هست زندگی ام کوتاه است.بعضی ها می گویند:کف دست،یک کتاب خواندنی است.”(از گفت و گوی سپانلو با محسن فرجی و اردوان امیری نژاد در مجموعه تاریخ شفاهی ادبیات،مندرج در مجله تجربه شماره ۲۰)


برچسب ها : , , ,
دسته بندی : نقد
ارسال دیدگاه