آخرین مطالب

» پرونده » شمس لنگرودی: احمدرضا احمدی شعر نو را به جوهر شعر نزدیک کرد

شمس لنگرودی: احمدرضا احمدی شعر نو را به جوهر شعر نزدیک کرد

اگر به این سخن شوپنهاور –که به فیلسوف شاعران مشهور بود– باور داشته باشیم که اعتلای شعر در رسیدن به جوهر موسیقی است و این چیزی است که به نوعی سمبولیست‌ها و سوررئالیست‌ها به آن رسیده بودند، باید بگوییم که شعر احمدرضا احمدی به این معنا تلاشی بود برای رسیدن به جوهر شعر. یعنی اینکه […]

شمس لنگرودی: احمدرضا احمدی شعر نو را به جوهر شعر نزدیک کرد

اگر به این سخن شوپنهاور که به فیلسوف شاعران مشهور بودباور داشته باشیم که اعتلای شعر در رسیدن به جوهر موسیقی است و این چیزی است که به نوعی سمبولیست‌ها و سوررئالیست‌ها به آن رسیده بودند، باید بگوییم که شعر احمدرضا احمدی به این معنا تلاشی بود برای رسیدن به جوهر شعر. یعنی اینکه پیش و بیش از آن که به معنای شعر توجه کنیم خود فضای شعر است که ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد و این کار دشواری است چرا که در شعر کلمه وجود دارد و کلمه معنا دارد و معنا خود به خود ما را به سمت خود می‌کشاند که بدانیم «یعنی چه؟» اما اگر کلمه چنان در شعر هضم بشود که انگار حذف شده است و فضایش ما را تحت تأثیر قرار بدهد، یعنی ما را غمگین کند، شاد کند، به رؤیا ببرد، یا تصویری جلوی چشم ما بیاورد تصویری حجمی و نه تصویر توصیفیآن وقت می‌شود گفت که شعر به آن معنای شوپنهاوری نزدیک شده است.

این نوع شعر را دیگرانی پیش از احمدرضا احمدی شروع کرده بودند. دیگرانی مثل شین پرتو و غلامحسین غریب. جدی‌تر از آن دو هم هوشنگ ایرانی بود که با شعر «جیغ بنفش» مطرح شده بود اما متأسفانه شعرش نابهنگام بود. به این دلیل می‌گویم متأسفانه که از هر طرف به او هجوم بردند و شعرش در نطفه خفه شد و نتوانست ادامه دهد و یکی دو کتاب باریک چاپ کرد و تمام شد. بعد به احمدرضا احمدی رسیدیم. جالب این است که در صحبت‌هایی که با احمدرضا احمدی داشتم می‌گفت وقتی در سن نوزده‌سالگی، نوشتن این‌ گونه شعر را شروع کردم اصلاً اطلاعی از هوشنگ ایرانی نداشتم و او را نمی‌شناختم و می‌گفت من تحت تأثیر ترجمه‌های اشعار سوررئالیست‌هایی مثل لویی آراگون بودم و می‌گفت تحت تأثیر الیوت هم بودم و تحت تأثیر آن فضاها بود که به نوشتن این نوع شعر روی آوردم.

یک تفاوتی هم بین روزگار احمدرضا احمدی با هوشنگ ایرانی وجود داشت. روزگاری که احمدرضا احمدی شروع به نوشتن این‌گونه شعرها کرد سال ۱۳۳۹ به بعد بود که ایران وارد مدرنیته شده بود. یعنی اگر تا آن روز مدرنیته در ایران لنگان لنگان پیش می‌آمد با تشکیل سازمان برنامه و بودجه و احداث بعضی تاسیاست مدرن، سمت‌گیری جدی به سوی مدرنیته شروع شده و بستر برای جذب این‌گونه شعرها آماده شده بود. شعر احمدرضا احمدی به عنوان یک شعر مدرن بود و اشاره شوپنهاور در آن جمله هم به شعر مدرن بود. شوپنهاور در آن جمله منظورش این نبود که شعر گذشته را منکر شود و رد کند؛ قصدش اشاره به شعر مدرن بود و این وضع برای احمدرضا احمدی در سال‌های ۱۳۴۰ پیدا شد و برای همین هم بود که وقتی شعرش منتشر شد هواداران زیادی پیدا کرد. جالب‌ترینش این بود که (آن طور که خودش به من گفت و من الان حضور ذهن تاریخی ندارم) آقای علی اصغر حاج سید جوادی که اصلاً اهل شعر نبود و میانه چندانی هم با شعر نو نداشت در کتاب هفته شعر احمدرضا احمدی را چاپ کرد.

به این ترتیب احمدرضا احمدی به خودی خود به عنوان پیشگام شعر به آن معنایی بود که شوپنهاور می‌گفت و می‌توانیم اسمش را بگذاریم شعر موسیقایی. او پیشگام این نوع شعر شد که عملاً این را هم باید گفت که شعر سوررئالیستی یا شعر داداییستی بود.

احمدرضا احمدی پیشگام شعر فرمالیستی نشد؛ پیشگام شعر داداییستی و سوررئالیستی شد. عده‌ای معتقدند که آن فرم اساساً یک پدیده دیگری است که با دادایسم در تخالف است و رودرروی داداییسم قرار می‌گیرد اگرچه سوررئالیسم بعداً دارای فرم شد اما احمدرضا احمدی بیشتر و عمدتا در حال و هوای شعر داداییستی بود.

آن‌چنان که خودش هم همواره می‌گفت علت اینکه من به این نوع شعر جذب شدم برای این بود که از خواندن شعرهای موزون و مطنطن و مقفای اجتماعی سیاسی خسته شده بودم و می‌خواستم شعری بگویم که هیچ باری نداشته باشد.

او این را عمدتا ذوقی تشخیص داده بود و ذوقش هم در آن لحظه درست به او جواب داده بود. به این ترتیب احمدرضا احمدی پیشگام شعر داداییستی سوررئالیستی شد؛ یعنی نوعی شعر که به «موج نو» معروف شد. واقعیت هم این است که موج نویی بود.

اسم «موج نو» را فریدون رهنما بر این نوع شعر گذاشته بود. فریدون رهنما که خودش شاعر بود، در فرانسه درس خوانده بود، دستی در سینِما داشت و اسم موج نو را از سینمای موج نو فرانسه گرفته بود و روی این نوع شعر گذاشته بود. اشعار خودش هم در چنین حال و هوایی بود اگرچه به دیدن شعر احمدرضا احمدی نیازی نداشت برای اینکه خودش مستقیماً با آدم‌هایی مثل پل الوار دوست بود و عمیقاً تحت تأثیر شعر سوررئالیستی بود اما در ایران این احمدرضا احمدی بود که این پیشگامی را به عهده گرفت و نام «موج نو» از سال ۱۳۴۱ به بعد در مجلات گسترش پیدا کرد و هواداران زیادی هم پیدا کرد.

اما نکته‌ای که اینجا اهمیت داشت این بود که احمدرضا احمدی فقط اهل شعر بود؛ یعنی اهل تئوری شعر نبود. اگر هم وقوف داشت وقوف شهودی بود و علم کتابخانه‌ای نبود و برای همین هم دیگرانی آمدند به تفسیر و تبیین این نوع شعر پرداختند که در‌ واقع مطرح‌ترین و موفق‌ترینشان در آن سال‌ها آقای اسماعیل نوری علا بوده و بعداً کسان دیگری هم آمدند و مطالب دقیقی نوشتند که در تبیین این شعر «موج نو» موفق بودند.

همین شعر «موج نو» بود که بعداً در انواع دیگری از شعر مثل «شعر ناب» یا «شعر حجم» و «شعر دیگر» سر بر آورد و شاعران موج نو در آن نوع از اشعار که تفاوت‌های جزیی با هم داشتند بالندگی‌هایی پیدا کردند که چشمگیر بوده و بسترهای مختلف و طیف‌های مختلفی به وجود آمدند.

در نظر من اوج موفقیت شاعری احمدرضا احمدی در کتاب «هزار پله به دریا مانده است» بود. کتاب «هزار پله به دریا مانده است» برای من دقیقاً آن شعری است که باید در موج نو اتفاق می‌افتاد؛ شعری است که در آن ما از طریق فضای شعری به جوهر شعر می‌رسیم بدون اینکه الزاماً معنایش ما را فرابگیرد و جذب کند و ما را اغنا کند. خود شعریت شعر است و جوهر شعر است.

در گفت‌وگویی که با احمدرضا احمدی داشتم می‌گفت این‌ها نامه‌هایی بوده که من برای کسی می‌نوشتم و به نظرم درست می‌گوید؛ چون آشفتگی که اتفاقی است که در پاره‌ای از شعرهای احمدرضا احمدی پیشتر از این کتاب وجود داشت در این شعرها دیگر وجود ندارد به این خاطر که در این شعرها دیگر قرار بود حرف بزند؛ مخاطب داشت؛ مخاطب مشخصی داشت و خطابش به آن مخاطب بود که جوهره‌ی جانش را در جوهره‌ی این شعرها بگذارد و شعرها را بیان کند.

اوج شعر احمدرضا احمدی در کتاب «هزار پله به دریا مانده است» است. شعرهای قبلی او هنوز به گمان من تلاشی برای رسیدن به همین کتاب است. کتاب‌های بعدی‌اش هم باید ارزیابی شود و جدا جدا بررسی شود اما بیشتر به سمت جریان سیال ذهن به شکل روایی رفت. بنابراین شعر احمدرضا احمدی را باید به سه دوره تقسیم کرد: «کتاب هزار پله به دریا مانده است»، اشعار پیش از آن، و اشعار پس از آن. هر کدام از این‌ها هم به گمان من فرصتی می‌طلبد برای تجزیه و تحلیل و ارزیابی و ارزش‌گذاری اما در یک جمع‌بندی می‌توان گفت که احمدرضا احمدی پدیده‌ای در شعر ایران بوده است به طوری که شاعرانی مثل فروغ فرخ‌زاد و سهراب سپهری هم تحت تأثیرش بوده‌اند و از او بهره گرفته‌اند. این نکته‌ای است که در یادداشت‌های خود آن‌ها دیده می‌شوند البته آن‌ها بهره‌هایی به سمت و سوی شعر خودشان گرفته‌اند که بسیار هم دقیق ودرست بوده است. احمدرضا احمدی شعر نو ایران را به جوهر شعرش نزدیک کرد و یکی از شاعران موفق عرصه شعری ایران بوده است.


برچسب ها : ,
دسته بندی : پرونده , شماره ۳۲ , ویژه
ارسال دیدگاه