آخرین مطالب

» پرونده » تقابل‌های دوگانه در بازی ناتمام گلی ترقی

تقابل‌های دوگانه در بازی ناتمام گلی ترقی

جواد اسحاقیان بازی ناتمام، نام نخستین داستان کوتاه گلی ترقی در مجموعه داستان جایی دیگر است که در سال ۱۳۸۴ به چاپ چهارم رسیده. ساخت چیره بر این داستان ساختگرا «تقابل‌های دوگانه» (binary oppositions) است. این نظریه‌ی ادبی در خوانش ساختاری ادبیات داستانی کاربردی رایج دارد و برای نخستین بار فردینان دو سوسور زبان‌شناس سویسی […]

تقابل‌های دوگانه در بازی ناتمام گلی ترقی

جواد اسحاقیان

بازی ناتمام، نام نخستین داستان کوتاه گلی ترقی در مجموعه داستان جایی دیگر است که در سال ۱۳۸۴ به چاپ چهارم رسیده. ساخت چیره بر این داستان ساختگرا «تقابل‌های دوگانه» (binary oppositions) است. این نظریه‌ی ادبی در خوانش ساختاری ادبیات داستانی کاربردی رایج دارد و برای نخستین بار فردینان دو سوسور زبان‌شناس سویسی (۱۹۱۳ـ۱۸۵۷) از این اصطلاح برای توصیف وجوه مختلف زبان و گونه‌های ارتباط (زبان، گفتار) طبقه‌بندی واج‌ها (آوایی، بی آوا)، الگوهای هجایی (هجای کوتاه، بلند)، گونه‌های زبان (گفتار، نوشتار) و تحول زبان (درزمانی، همزمانی) بهره جست. بعدها این نظریه‌ی زبان‌شناختی به پهنه‌های نقد ادبی و فرهنگی راه یافت؛ یعنی ساختگرایان، هنجارهای چیره بر «نظام زبان» را ابتدا به پهنه‌ی اسطوره و سپس به قلمرو «متن» کشاندند و از آن به عنوان ابزاری برای کشف جهان‌بینی چیره بر ساختاری اسطوره‌ای و سپس خوانش و تفسیر متن سود جستند. فوگارتی Fogarty باور به «تقابل‌های دوگانه» را در گرایش ذهنی غربیان به سازمان‌دهی امور به «ساختار پایگانی»hierarchical از یک سو و وجود «گرایش‌های ناسازگار» با هم در آدمی از سوی دیگر می‌داند (فوگارتی، ۱۹۶۰).

به نظر گرماسGreimas آدمی از رهگذر دو گونه از جفت‌های متقابل به جهان خود معنی می‌دهد؛ مثلاً A ضدّ B است. A- که منفی A است ضد B – است. به عبارت دیگر، ما هر چیزی را با دو جنبه‌ی آن درک می‌کنیم: یکی نقطه‌ی مقابل آن (نقطه‌ی مقابل عشق، نفرت است) و یکی هم منفی آن (منفی عشق، بی‌مهری است). گرماس اعتقاد دارد که ساختار اساسی تقابل‌های دوگانه، مرکب از چهار جزء است که در قالب دو جفت، طبقه‌بندی می‌شود و به زبان، تجربیات و روایات ما شکل می‌دهد و از طریق این‌ها است که ما به تجربیات خود سازمان می‌دهیم. (تیسن، ۲۰۰۶، ۲۲۵-۲۲۴).

چنان که از اشارات بالا برمی آید، فوگارتی به ساختارهای ذهنیِ چیره بر ارزش‌گذاری‌های غربیان و گرماس به شکل‌گیری جهان‌بینی ما بر پایه‌ی جفت‌های متقابل نظر دارند. طاهره مانجی Tahira Manji اعتقاد دارد ما از روزگار کودکی و به گونه‌ای نیمه آگاهانه، با این گونه تقابل‌های دوگانه انس می‌گیریم و شروع به ارزش‌گذاری میان امور متقابل می‌کنیم:

«آن‌ها را قبول می‌کنیم و حتی در دوران بلوغ هم به خلق چنین تقابل‌هایی در ذهنمان ادامه می‌دهیم. علت این امر، این است که مردم میل دارند به یکی از این جفت‌ها ارزش بدهند و نوعی سلسله مراتب پنهان در داخل جامعه ایجاد کنند.» (مانجی، ۲۰۰۵).

برخی از نظریه‌شناسان به تقابل‌های دوگانه یا جفت‌های متقابل تنها به عنوان شیوه‌ای برای خوانش متن نگاه می‌کنند و مانند جاناتان کالِر J. Culler اعتقاد دارند:

«تقابل‌های دوگانه، یکی از راهبردهای اساسی خواندن و تأویل متن است.» (سلدن، ۱۳۷۵، ۹۹).

بِرِسلِر Bressler نیز تقابل‌های دوگانه را نظریه‌ای ساختگرایانه می‌داند که به کار کشف قانونمندی‌های چیره بر ساختار متن، سازماندهی، ارزیابی و سپس تفسیر متن می‌آید:

«یعنی از تقابل میان روشن / تاریک خواننده باید به برتری نخستین بر دومی، و از تقابل میان خیر / شر به ترجیح یکی بر دیگری پی برد. این که خواننده چگونه این تقابل‌های دوگانه را طراحی می‌کند، سازمان می‌دهد و میان آن‌ها در درون متن پیوندهای درونی برقرار می‌کند، از پیش در ذهن خواننده هست و تفسیر متن را برای خواننده‌ی معین، ممکن می‌سازد.» (برسلر، ۲۰۰۷، ۱۱۶- ۱۱۵).

به بیان ساده‌تر، ساختگرایی به معانی پنهان در متن کاری ندارد اما کشف عناصر سازنده‌ی ساختاری از تقابل‌های دوگانه به خواننده کمک می‌کند تا از ساختارهای متنی و لفظی، به ساخت‌های معنایی برسد. آنچه می‌آید، کوششی برای کشف ساختارهای چیره و موجود در متن، بر پایه‌ی تقابل‌های دوگانه در داستان کوتاه بازی ناتمام است.

  1. تقابل میان سنت و تجدّد:نخستین تقابل دوگانه‌ای که در همان آغاز داستان جلب توجه می‌کند، تقابلی است که میان ذهنیت سنتی، پس‌افتاده و گذشته‌گرا، با شیوه‌های زندگی مدرن در جهان امروز وجود دارد. طنزی که نویسنده از رفتارهای مسافران ایرانی در فرودگاه اورلی پاریس ارائه می‌کند، به دیرپایی آن بخش از پندار، گفتار و کردار ما اشاره دارد که جنبه‌ی تاریخی و فرهنگی دارد و به این زودی‌ها و به آسانی، دگرگون نمی‌شود. نخستـین انگاره‌ی ذهنی در مسافران ایرانی، ذهنیت توکل و این باور دینی است که گویا:

«خدا چون ز حکمت ببندد دری

ز رحمت گشاید درِ دیگری»

با آن که همه‌ی بلیط‌ها فروش رفته و همه‌ی قراین نشان می‌دهد که:

جا برای هیچ کس نیست؛ نه برای مستکبرین، نه برای مستضعفین، نه برای پیرها، بیمارها، نیمه جان‌ها و نه هیچکس برای فرنگی‌ها حتی فرانسویها، با این همه، مسافرهای بدون جا، به دلیلی مجهول (یک جور خوشبینی موروثی یا توکل یا لطف الهی) ته دلشان قرص است و از جایشان تکان نمی‌خورند. غیر ممکن وجود ندارد و هیچ دری مطلقاً بسته نیست. اگر شرکت هواپیمایی ایرفرانس یا لوفت هانزا بود، می‌رفتند، چون این درِ معجزهآسا، در این شرکت‌ها وجود ندارد. شرکت‌های فرنگی یک در مکانیکی دارند که بر اساس اصول علمی باز و بسته می‌شود و رحمت خداوندی، کاری به آن ندارد. (ترقی، ۱۳۸۴، ۹).

این روحیه‌ی توکل را باز مسافران ایرانی هنگامی از خود نشان می‌دهند که وارد هواپیما شده‌اند و میهماندارها برای نشان دادن درهای خروجی در وقت سقوط و چگونگی استفاده از جلیقه‌ی نجات در صورت انفجار و گزارش خلبان هواپیما در باره‌ی ارتفاع از سطح دریا و برودت هوا، حرکات شتاب‌زده‌ای دارند:

انگار نه انگار که باید نشست و کمربندها را بست و به چراغ قرمز و علامت خطر توجه کرد. بیشترینها، اهل توکلند و به قسمت و سرنوشت اعتقاد دارند. آنچه باید بشود، خواهد شد. دستورات ایمنی، چیزی را عوض نمی‌کند (۱۷ـ ۱۶).

آنچه ما از آن به عنوان تقابل میان سنت و تجدد یاد می‌کنیم، تقابلی است که طبعا میان ذهنیت سنتی و خرافی به عنوان نمودی از فرهنگ، با زندگی در جامعه‌ای پیشرفته و معاصر دارد که فن‌آوری پیچیده‌ی هواپیماسازی، نمودی از آن است. در جوامع غربی که سازنده‌ی پیشرفته‌ترین وسایل حمل و نقل هستد میان فن‌آوری پیچیده و نمودهای فرهنگی آن مانند رعایت مقررات و انضباط، حق تقدم و آهستگی و آرامش در سوار یا پیاده شدن، جدّی گرفتن توصیه‌های ایمنی و حتی رعایت بهداشت و احترام به حقوق دیگران، تناسب و پیوندی هست. جامعه‌ی کم‌رشد، خود مراحل پیچیده و دشوار پیشرفت فن‌آوری را طی نکرده و پیشرفته‌ترین دستاوردهای فن‌آوری را از کشورهای پیشرفته‌ی سرمایه‌داری جهان خریده اما چون می‌خواهد از همین امکانات پیچیده، تخصصی و پیشرفته استفاده کند، فرهنگ متناسب با آن را ندارد و می‌خواهد با بهره‌جویی از همان ذهنیت پس‌افتاده‌ی جامعه‌ی فئودالی و پیشاسرمایه‌داری با ابزارهای پیچیده و پیشرفته، برخورد کند. نتیجه‌ی برخورد میان روبنای علمی و فرهنگی با زیربنای فن‌آوری و تولید مادّی جامعه از یک سو و عدم تناسب این دو با ساختار اجتماعی اقتصادی، رفتار و پنداری است که راوی نویسنده با طنزی تلخ از آن سخن می‌گوید. در این حال، میان زیرساخت مادّی، فنی و تولیدی با روبنای فرهنگی در یک ساختار اقتصادی اجتماعی، گونه‌ای تقابل و تضاد ایجاد می‌شود.

  1. تقابل میان ما و غربیان: شیوه‌ی رایج میان مردم ما در تقابل میان خودشان و غرب، خودستایی و دفاع از پیشینه‌های تاریخی فرهنگی از یک سو و تخفیف و خوارمایه‌سازی دیگران از سوی دیگر است، بی آن که این جانب‌گیری، شفاف و توجیه‌پذیر باشد. موضع‌گیری در این گونه موارد، متعصبانه و یک‌جانبه است. تنها کافی است که یکی از مسافران ایرانی با مشاهده‌ی رقابت و جنگی که برای گرفتن بلیط و پیداکردن جا میانشان هست، جلو مدیر شرکت هواپیمایی بگوید: آقایان! از خارجی‌ها خجالت بکشید. بی‌خود نیست می‌گویند ما عقب‌مانده‌ایم تا صداهایی به نشانه‌ی موافقت یا مخالفت از هر سو شنیده شود:

. . . می‌خورند. دوهزار سال پیش ما روی لحاف ابریشمی می‌خوابیدیم و توی ظرف طلا غذا می‌خوردیم. آن زمان، این‌ها وجود نداشتند.

فعلاً ما وجود نداریم و اینها، روی لحاف مخمل می‌خوابند. . . . همان صدا، این بار با شعر جواب خانم را می‌دهد:

عرب در بیابان ملخ می‌خورد

سگ اصفهان ، آب یخ می‌خورد

همهمه درمی گیرد. آن‌ها که طرفدار حقوق بشرند، اعتراض می‌کنند. نزدیک است دعوا شود. (۱۵).

  1. تقابل میان من و دیگران:راوی زن که یکی از مسافران همین پرواز است در جایی، به یکی دیگر از عادت‌های رفتاری هموطنان عزیز خود اشاره می‌کند و آن عجله، رقابت و مسابقه‌ای است که عادتا به هنگام سوار یا پیاده شدن از هواپیما داریم؛ گویی دیگران که لابد می‌خواهند حق ما را بخورند رقیبان مسلم مایند و در مسابقه میان من و دیگری، این منم که نباید شکست بخورم و حق مسلم خود را از دست بدهم. کوشش برای توجیه در حق تقدم برای سوار شدن و گرفتن بلیط هواپیما، نخستین خانی است که باید از آن گذشت. وقتی دختر خانمی پریشان با لب‌های عجیب قرمز و بار اضافی پایم را لگد می‌کند و خودش را جلو می‌اندازد به خاطر بی نوبتی مورد اعتراض کسانی قرار می‌گیرد که در صفی طویل، مدت‌ها در انتظار فرجی هستند:

اعتراض‌ها را نمی‌شنود. حرف خودش را می‌زند: مادرش بیمار است. هر لحظه امکان مرگش می‌رود. باید او را سوار کرد، فقط او را. حاضر است کف هواپیما بنشیند. حاضر است بایستد. حاضر است از بال هواپیما آویزان شود یا در قسمت بار، زیر چمدان‌ها بخوابد. هرچه بگویند، خواهد کرد به شرط آن که او را سوار کنند، فقط او را. این فقط او با این که دیر رسیده، با نگاهی شرمگین و لبخندی محزون، از همه جلو می‌زند و حضور ملموس و انکارناپذیر خود را مثل پوششی نازک روی جاها و بلیط‌ها و آدم‌های شرکت هواپیمایی می‌گسترد. دانشجوی دیگری نیز خودش را جلو می‌اندازد. این دانشجو لرزان و پریشان است. راست یا دروغ می‌گوید که پدرش نسیان دارد. مدتی است گم شده. رفته سینما و بیرون نیامده. همه جا را گشتهاند. سالن سینما یک در بیشتر نداشته. تمام مردم بیرون آمدهاند جز پدر او. رفتن او به تهران برای یافتن پدرش، ضروری است. (۱۱ـ۱۰).

این تقابل، به عنوان یک یا تنها قانون طبیعی و الهی به هنگامی که سرانجام مسافر عزیز ایرانی وارد هواپیما می‌شود تا واپسین لحظه‌ای که سوار بر تاکسی از فرودگاه ناپدید می‌شود، ادامه دارد. فعلا در داخل هواپیماییم و باید شاهد کوشش مسافران برای دست و پا کردن پتو باشیم:

پشت سر من بر سرِ پتو بگومگو است. بالش‌ها و پتوها در بدو ورود تمام شده است. آقایی اعتراض می‌کند . . . خانم میهماندار توضیح می‌دهد که پتوها و بالش‌ها را مسافرین محترم در طی زمان همراه خود بردهاند؛ یعنی بالا کشیدهاند . . . خانم پشت سری دوتا پتو روی خودش انداخته و می‌گوید مریض است. سرش را کرده زیر پتو، راست یا دروغ سرفه می‌کند. مسافر کناردستی او هم حال چندان خوشی ندارد. سر یکی از پتوها را گرفته می‌کشد. او هم مریض است و عطسه می‌کند. بیمار اولی از زیر پتو جوابش را می‌دهد. سرفه، سرفه، سرفه و پتو را محکم دور خویش می‌پیچد. خانمِ عطسهای، حریف او نمی‌شود. (۱۸ـ۱۷).

اکنون دیگر وقت پیاده شدن از هواپیما و سوار شدن به اتوبوس مخصوص فرودگاه است:

عجله، سقلمه، فشار. مسافرها از هم جلو می‌زنند. آنهایی که مرتب سفر کردهاند، کلک‌ها را می‌شناسند. می‌دانند کی بدوند؛ کی بایستند؛ از کجا میانبر بزنند و چگونه با آن همه بار و بندیل، ازدیگران به هر قیمتی شده سبقت بگیرند. سوار شدن در اتوبوسی که برای بردن مسافرها آمده، لِمِ خاصی دارد: هرکه دیرتر سوار شود، جلو در می‌ایستد و در نتیجه زودتر پیاده می‌شود. (۳۲ـ۳۱).

  1. تقابل راوی با مأمور گمرک: خان پنجم از هفت خان مسافرت هــوایی، درگیری مسافــر با مأمور گمرک است؛ به ویژه مسافری که هیچ چیز برای پنهانکاری ندارد و گرنه مسافرانی که ده‌ها چمدان و بسته‌ی بار را غیرقانونی وارد کرده و بر پایه‌ی توافقی قانونی با مأمور گمرک و پرداخت درصد یا مبلغی خاص، بارهای خود را تحویل می‌گیرند، دشواری خاصی ندارند؛ مانند آنچه راوی در موردی مشابه نوشته است. راوی با خود یک شیشه شربت ویتامین آورده که قانونی است و در شمار داروهای مشکوکی نیست که باید شناسایی و ضبط شود اما مأمور که مسافر غیرخودی را خوب می‌شناسد اصرار دارد این دارو باید در انبار نگه‌داری شود و مسافر روز بعد بیاید یا این که مانند مسافر قبلی با هم به توافق برسند:

رفتار این مأمور با من طوری دیگر است. حس می‌کند که طلبکارم (لابد هستم) و با وجود تمام اتفاق‌هایی که افتاده، دو قورت و نیمم همچنان باقی است. ول کن نیستم. جا نمی‌زنم. دوباره می‌گویم:آقای محترم! این ویتامین است. رویش را بلند می‌خوانم و آوردن ویتامین مجاز است . . . سواد دارید؟ . . . اینجا نوشته: کلور دو سدیم، اسید آمینه، پتاسیم (۳۵ـ۳۴).

  1. تقابل راوی با باربر ترک: باربر ترکی که همان گوشه‌کنارها می‌پلکد و به هرجا سرک می‌کشد، وقتی مشاجره‌ی مسافر زن و مأمور گمرک را می‌بیند، وارد معرکه می‌شود و نشان می‌دهد که برای او هم در این هفت خان (خان ششم) نقشی تعیین‌کننده هست که نمی‌توان ندیده‌اش گرفت و اصلا معنی ندارد که کسی حضور باربر ترک را در چنین جایگاه حساس و منطقه‌ای استراتژیک انکار کند. او به مسافر نزدیک شده بیخ گوشش می‌گوید:

پنج تا می‌گیرم بارت را رد می‌کنم. (۳۵).

حال یک مدعی دیگر هم پیدا شده است:

تو چه می‌گویی؟ برو؛ ولم کن. دوتا هم نمی‌دهم. (۳۶).

اما باربر ترک هم باید زندگی کند و مسافر حق ندارد نسبت به گذران زندگی او بی‌اعتنا باشد. از خلال حرف‌های باربر، خواننده متوجه تقابل‌های دیگری هم می‌شود: یکی تقابل باربر با صاحبخانه‌اش و دیگری، تقابل وی با همسرش. مسافر کلافه و تنگ حوصله، همین یکی را کم داشت. باربر می‌گوید:

ما هم در خانه دعوا داریم. صاحبخانه گفته باید آخر ماه، خانه را خالی کنیم . . . خانم بنده هم همیشه دستور می‌دهد. گفت برو ازش شکایت کن. صاحبخانه با چند تا از این جوجه لات‌ها روی هم ریخته بود. آمد سراغ ما. داد و فریاد کرد . . . در این میان سر خانم ما شکست. خانم، خیلی غیرتی است. بگویی بالای چشمت ابرو است، چک می‌زند. (۳۸).

  1. تقابل میان توانایی‌های راوی و آزاده: شخصیت محوری داستان، یکی از همدوره‌ای‌های سی سال پیش راوی به نام آزاده درخشان است که راوی او را در صف مسافران فرودگاه دیده و مدت‌ها طول می‌کشد تا سرانجام موفق می‌شود او را از زیر خاکستر زمان و خاطرات بیرون کشیده، معرفی کند. سی و چند سال پیش آزاده موفق‌ترین دانش‌آموز از نظر درسی، زیبایی، تشخص، زباندانی و پیروزی در مسابقات مختلف دبیرستانی و ناحیه بوده است. راوی بیهوده می‌کوشد با وی رقابت کند، رقابتی در جهان پندار. با این همه، هرچه در سوی آزاده توانایی و قابلیت، جذابیت و مهارت هست، در جانب راوی، هیچ نیست. از آزاده آغاز می‌کنیم:

آزاده‌ی درخشان، قهرمان دو و پرش است؛ قهرمان تمام رشته‌های ورزشی است. هیچ کس حریف او نیست. مهم‌ترین شاگرد دبیرستان است و کامل‌ترین آدم دنیا به چشم من. دلم می‌خواهد به او برسم و پا به پایش از همه جلو بزنم. می‌خواهم نمره‌ی بیست بگیرم و این بیست را به دیوارهای دنیا بیاویزم . . . می‌دانم که فرسخ‌ها با آزاده‌ی درخشان فاصله دارم. اول از همه، من دو سال از او کوچکترم و نیم متر کوتاهتر و نمره‌ی ورزشم صفر است (۱۸). و آزاده‌ی درخشان با همه فرق دارد؛ به خصوص با من که خجالتی و بی دست و پا هستم و هرچه زور می‌زنم تا در یکی از رشته‌های ورزشی . . . قهرمانکی دست دوم شوم، به جایی نمی‌رسم . . . من از میان تمام ورزشها، پرتاب وزنه را انتخاب کردهام؛ من نحیف مافنگی که تازه از بیماری ذاتالریه برخاستهام و اگر فوتم کنند، می‌افتم می‌خواهم از حریفی نامرئی جلو بزنم. می‌خواهم مدال طلا بگیرم و آن را به آزاده‌ی درخشان نشان دهم. می‌خواهم به چشم بیایم و حضور خودم را اعلام کنم . . . وزنه‌ی آهنی، با وجود تمام تمرین‌ها و تلاش‌ها تالاپ جلو پایم می‌افتد. زورم نمی‌رسد آن را نیم متر دورتر پرتاب کنم. از این ورزش، دست می‌کشم. می‌روم سراغ پرش. نفر آخر می‌شوم. می‌روم سراغ شنا. نفسم کم است و قلبم به تپش می‌افتد. دوباره سینه پهلو می‌کنم و یک ماه می‌خوابم.

آزاده‌ی درخشان، بی خبر از دست و پازدن‌های من، دو سر و گردن بالاتر از همه، برای خودش می‌خرامد و صدهزار متر جلوتر از سایر شاگردها است. سیگار می‌کشد و حرف‌های سیاسی می‌زند. کتاب‌های چپی می‌خواند و فکرهای خاص خودش را دارد. می‌گویند که نویسنده‌ای بزرگ خواهد شد. چند تا از شعرهایش در صفحه‌ی ادبی روزنامه‌ی تهران مصور چاپ شده و معلم‌ها با احترام نگاهش می‌کنند. هیچ کس قادر به رقابت با او نیست. (۲۴ـ۲۳).

هنگام رقابت در مسابقه‌های ورزشی دبیرستان‌ها در حضور ملکه ثریا راوی، جزء گروه ورزش شمشیربازی است اما حتی پیش از رسیدن به جایگاه مخصوص، نقش زمین می‌شود و ملکه ثریا به افتادن هرچهار نفر اعضای گروه شمشیربازی می‌خندند و به نشانه‌ی خرسندی به هریک از آنان یک مدال ُبُرنز می‌دهند:

درعوض آزاده‌ی درخشان، قهرمان دو و پرش بود. از دست ملکه ثریا مدال طلا گرفت و آبروی دبیرستان را حفظ کرد. (۲۶).

  1. تقابل میان ظواهر و بواطن آزاده:از آن همه جاذبه‌هایی که در گذشته‌ای دور آزاده را از دیگران ممتاز می‌کرد، اینک چیزی بر جای نمانده است. تنها کافی است که راوی سرانجام بر شرم و تردید خود چیره شده، سرِ حرف را با وی بازکند و از آنچه بر او رفته است، جویا شود. او که روزگاری در دوره‌ی دانش‌آموزی، حضور خود را بر همه تحمیل می‌کرد و به قول راوی:

حتی معلم‌ها اعتبار و قدرت خود را از دست می‌دهند و شاگردهای دیگر در اطراف او، تبدیل به سایه‌های کمرنگ می‌شوند. (۲۳).

و در میدان مسابقات ورزشی در پینگ‌پونگ، نیرومندترین حریف خود را در دبیرستان نوربخش شکست می‌دهد و چنان عرصه را بر حریف خود تنگ می‌کند که:

دور خودش می‌چرخد. راکت پینگپونگ از دستش می‌افتد و از حال می‌رود. (۲۷).

اکنون در میدان بزرگ زندگی خانوادگی و زناشویی، ازپا افتاده است. روزگاری:

آزاده‌ی درخشان مثل ماه بود: جوان و لاغر و پرجنب و جوش. (۱۴).

اما اکنون سی و خُرده‌ای سال گذشته و بیش‌ترِ مثل ماه‌ها تغییر قیافه داده‌اند و در مقایسه با گذشته‌ها:

کم و کسر دارد؛ ترک خورده و غبارآلود است؛ رنگ و رو رفته مثل تابلویی نفیس، مانده سال‌ها در انباری نمور (۲۲) و چاق و غمگین. خستگیاش از بیخوابی و راه و سفر نیست. مال سال‌ها است، سال‌های سخت. این خط روی پیشانی، این چروک‌های زیر چشم، این رگ‌های برجسته روی دستها، موقتی نیست. کار زمان است و دردهای پنهانی. کار خشمی است که ته نگاهش موج می‌زند و اضطراب دردناکی که در دستهایش می‌چرخد. (۲۵ـ۲۴).

  1. تقابل میان پیروزی و شکست در زندگی آزاده: در میدان ورزشی البته دختر جوان می‌تواند بر نیرومندترین و ماهرترین حریف خود پیروز شود اما این همه به این معنی نیست که همان شخص در میدان حیات زناشویی بتواند بر شوهر کامخواه و تنوع‌طلبش غالب شود. نخستین عرصه، عرصه‌ی توانایی‌های فردی است و احتمال پیروزی ممکن اما دومین پهنه، پهنه‌ی قوانین مردسالارانه‌ی اجتماعی است و در این میدان، مردان شانس بیشتری برای پیروزی دارند و اصلا چه معنی دارد زن وارد چنین میدانی شود و کوس رقابت بزند؟

تمام شهر خبر داشت که دکتر فلانی، زن جوانی گرفته همسن و سال دخترش. در ضیافتی ملالآور زنی کنجکاو . . . بیخ گوشم زمزمه کرد: آن آقا، با کت چهار دگمه و کفش‌های سفید که ادای جوان‌ها را درمیآورد همان دکتری است که زن دوم گرفته و آن هم زن جوانش است. زن اولش در آمریکا است. آزاده‌ی درخشان را یادت هست؟ قهرمان پینگپونگ بود دو کلاس از ما بالاتر؟ (۳۰)

آزاده‌ی درخشان به راوی از پسرهایش می‌گوید و از آشپز قدیمی مادرش که خانه‌ی شرعی او را غصب کرده و خیال پا شدن ندارد. از دخترخانم جوانی که شوهرش را تصاحب کرده نمی‌گوید. از خودش هم نمی‌گوید؛ از این که چرا این همه تار خاکستری میان موهایش نشسته؛ چرا زیر چشم هایش حلقه‌های کبود خوابیده؛ چرا چاق شده و چرا آنقدر غمگین است. از پسرهایش می‌گوید: از اولی که نامزد ویتنامی کرده و تغییر اسم و هویت داده . . . و دومی که فارسی را با لهجه‌ی آمریکایی حرف می‌زند و با پدرش قهر است . . . از آمریکا می‌گوید؛ از تنهایی بزرگ در شلوغ‌ترین شهر دنیا، از کار پرستاری و دویدنهایش به خاطر پسرهایش. (۳۰).

آزاده‌ی درخشان که تا پانزده سال پس از انقلاب به ایران نیامده است همه چیز و کس را تغییر یافته می‌بیند، حتی نام خیابان ها. ریشو‌ها را که می‌بیند، بیمناک می‌شود. از مأمور گمرک می‌ترسد:

از نشان دادن پاسپورت و احتمال بازجویی وحشت دارد؛ به خصوص از رودررویی با علی آقا [آشپز قدیمی] و کس و کارش و از همه بیشتر، از مواجهه با شوهرش، و آن دختر خانم جوان. جنگ سختی در پیش دارد. (۳۱).

اصلاً همین نام او هم بی‌مسمّی است. او اکنون دیگر نه آزاد بلکه اسیر در سرزمینی است که دوستش دارد اما در آن، همه چیز و کس، بر ضد او است و نه درخشان است که همه چیز، از تیرگی آینده‌ی او حکایت می‌کند:

آزاده‌ی درخشان، سرگردان، متزلزل جلو در ورودی فرودگاه قدم می‌زند. به ساعتش نگاه می‌کند. کلافه است و با کسی نامرئی دعوا دارد. نمی‌خواهم نگاهش کنم. رویم را برمیگردانم و حس می‌کنم حضور مخفی او . . . از توی جانم بیرون می‌خزد و جای خالیاش را رخوتی گوارا، یک جور تنبلی و تسلیم شیرین، می‌گیرد. (۴۰).

منابع:

ترقی، گلی. جایی دیگر. تهران: انتشارات نیلوفر، چاپ چهارم، ۱۳۸۴٫

سلدن، رامان. نظریۀ ادبی و نقد عملی. ترجمه‌ی دکتر جلال سخنور؛ سیما زمانی. تهران: مؤسسه‌ی فرزانگان پیشرو ، ۱۳۷۵٫

Bressler, Charles E., Literary Criticism: An Introduction to the Theory and Practice, Pearson Prentice Hall. 2007.

Fogarty, Sorcha (University College Cork) in Literary Encyclopedia: Binary Oppositions. First Published: 15 February 2005.

Manji, Tahira. (University of Calgary). Binary Oppositions. 2005. Ca.linkedin.com.

Tyson, Lois. Critical Theory Today: A User- Friendly Guide. Second Edition, Routledge, 2006.


برچسب ها : , ,
دسته بندی : پرونده , شماره ۲۹
ارسال دیدگاه