آخرین مطالب

» پرونده » هبوط آدمیت به آبادان هفتاد

درباره «باده کهن» فصیح

هبوط آدمیت به آبادان هفتاد

مریم میرمحمدی (همه مطالب این نویسنده) رمان «باده کهن» نوشته اسماعیل فصیح، نخستین بار در سال ۱۳۷۳ (ه.ش) توسط انتشارات البرز به چاپ رسید. در مقاله حاضر، تلاش نگارنده بر این بوده است تا رمان «باده کهن» با خوانشی کهن‌الگویی مورد بررسی و نقد قرار بگیرد. به گونه‌ای که بتوان در ابتدا با بررسی رابطه‌ای […]

هبوط آدمیت به آبادان هفتاد

مریم میرمحمدی

(همه مطالب این نویسنده)

رمان «باده کهن» نوشته اسماعیل فصیح، نخستین بار در سال ۱۳۷۳ (ه.ش) توسط انتشارات البرز به چاپ رسید.

در مقاله حاضر، تلاش نگارنده بر این بوده است تا رمان «باده کهن» با خوانشی کهن‌الگویی مورد بررسی و نقد قرار بگیرد. به گونه‌ای که بتوان در ابتدا با بررسی رابطه‌ای بینامتنی، میان «باده کهن» و کهن‌الگوی انسان نخستین به این پرسش پاسخ داد که آیا می‌توان گفت کهن‌الگوی انسان نخستین در این متن، تطور یافته است؟ و اگر چنین است، این تطور چه نمودی در متن داشته؟ همچنین در ادامه به بررسی این پرسش می‌پردازیم که متن رمان «باده کهن» به مثابه بازآفرینی سایر انگاره‌های کهن‌الگویی نظیر پیرنگ و اشخاص چگونه عمل کرده و این خوانش چگونه می‌تواند معنایی نو را از لابه لای سطور متن بیرون بکشد.

لازم به ذکر است که موضوعاتی نظیر عناصر رمان و ایراداتی از جمله تخطی راوی، عدم باورپذیری امر واقع در جهان داستان و همچنین ایرادات زبانی، نگارشی و ویرایشی که به وفور در رمان «باده کهن» دیده می‌شود، خود طرح موضوعی دیگر است و پرداختن به آن، مجالی تازه می‌خواهد که در حیطه موضوع این مقاله نیست.

باده کهن و کهن‌الگوی انسان نخستین

نظریه بینامتنیت یکی از تأثیرگذارترین و مهم‌ترین نظریات قرن بیستم است که در سال ۱۹۶۰ توسط ژولیا کریستوا (Julia Kristeva) نویسنده، روانکاو و فیلسوف بلغاری ابداع شد. توجه به نظریه بینامتنیت در غرب ادامه یافت و گرایش‌های نوینی از آن برخاست.

اصل اساسی نظریه بینامتنیت این است که هیچ متنی بدون پیش متن نیست و متن‌ها پیوسته بر اساس متن‌های گذشته بنا می‌شوند. (نامور مطلق، ۱۳۹۰، ۲۷)

با توجه به این رویکرد می‌توان به متون ادبی بسیاری اشاره کرد که از دیرباز تا کنون از انواع اسطوره‌ها بهره گرفته‌اند و با برقراری ارتباطی بینامتنی با روایت‌ها، شخصیت‌ها و سایر انگاره‌های کهن‌الگویی دست به بازتولید اسطوره‌های کهن به عنوان پیشامتن‌های خود زده‌اند. یکی از این اسطوره‌های کهن که شاید بتوان گفت در زمره اساسی‌ترین مایه‌های کهن‌الگویی قرار دارد، انسان نخستین و روایت هبوط اوست. در ادامه به رابطه بینامتنی «باده کهن» و این اسطوره می‌پردازیم.

رمان «باده کهن» با سفر دکتر کیومرث آدمیت به آبادان آغاز می‌شود. دکتر آدمیت سال‌ها در امریکا زندگی کرده و در بهمن‌ماه سال ۱۳۷۰ به قصد خدمت در بیمارستان جنگ‌زده آبادان وارد این شهر شده است. البته او هوس کوچکی نیز دارد. «در یک گوشه مغزش هوس کوچولویی هم داشت که اگر شد با یک دختر پرستار ترشیده یا بیوه‌زن تمیزی، یک ازدواج موقت رسمی هم بکند، به حال و نوایی برسد، و وقتی برگشت، برای دوستان در شبهای خلوت اُنس تعریف کند.» (فصیح، باده کهن، نشر ذهن آویز، ص:۳)

هفتمین روز سفرش، در دفتر کار خود در بیمارستان با خانمی به نام پری کمال ملاقات می‌کند و این ملاقات مسیر زندگی دکتر آدمیت را تغییر می‌دهد. او که پیش از این دل به دنیا و اسباب لذات آن داده بود، به کمک یکی از همکاران خود به نام دکتر طریقتی به خدمت در محله‌های دورافتاده آبادان می‌پردازد و با کتاب «تفسیرعرفانی قرآن» نوشته خواجه عبدلله انصاری که پری کمال به او توصیه کرده و دکتر طریقتی در اختیارش گذاشته، مراحل سلوک را طی می‌کند.

اگرچه در سطح روایت، از کهن‌الگوی انسان نخستین و ماجرای هبوط آدم دور هستیم اما می‌توان به گونه‌ای رمان باده کهن را باز آفرینی کهن‌الگوی انسان نخستین به شکلی تطور یافته دانست. برای بررسی این مدعا نیازمند واکاوی کهن‌الگوی انسان نخستین در متون پیشین و یافتن روابطی از جنس پیرنگ، شخصیت‌ها و سایر عناصر تأثیرگذار در متن هستیم.

شخصیت اصلی در رمان باده کهن، دکتر کیومرث آدمیت است.

در اساطیر ایران کیومرث یا گیومرث به معنی «زنده میرا» نخستین نمونه انسان است که توسط اورمزد خلق می‌شود. (آموزگار،۱۳۹۱، ۵۰)

همچنین آدمیت کلمه‌ای است مرکب و ساخته شده از دو جزء «آدم» و پسوند مصدری «یت». همان‌طور که می‌دانیم و در متون مقدس تورات، انجیل و قرآن آمده است، آدم، نام نخستین انسانی است که خداوند از خاک خلق کرد و از روح خود در او دمید.

حضرت آدم به همراه همسرش حوا در بهشت سکنی می‌گزیند تا زمانی‌که نسبت به امر خداوند نافرمانی کرده و از بهشت رانده می‌شود.

در قرآن می‌خوانیم «و خداوند همسر آدم را از جنس وی بیافرید…»۲ و«و به آدم گفتیم: خود و همسرت در این بهشت سکونت گزینید…»۳

در مورد خلقت انسان در تورات نیز این‌گونه آمده است: «آدم را از خاک زمین خلق کرد و در بینی او روح حیات دمید.»۴، «خدا باغی در عدن به‌طرف مشرق غرس نمود و آن آدم را که سرشته بود در آن‌جا گذاشت.»۵

دکتر کیومرث آدمیت بر خلاف حضرت آدم در اسطوره انسان نخستین در جهنم سکنی دارد. سفر او به آبادان با یادآوری کابوس شب گذشته‌اش آغاز می‌شود. «…در یک باغ یا گلستان نیم‌سوخته بود. زنی از روی صندلی زرد گلدار و کهنه باغ، با قهر و با جمله‌های نیش‌دار، با او حرف می‌زد… تمام حرف‌ها و نیش‌های او را درست نمی‌شنید، یا نمی‌فهمید، گرچه در تمام عمر ازدواجش این اتهام‌ها و بددهنی‌ها را وقتی او آن روش بالا می‌آمد شنیده بود. فقط می‌دانست با هم در کجا هستند. جهنم!» (همان:۲ و۳)

کلمه جهنم در آخرین سطر این پاراگراف، یک کیفیت ذهنی را دربرمی‌گیرد و کنایه از مکان و فضایی عذاب‌آور برای دکتر آدمیت است. علاوه بر کلمه جهنم، تصویر باغ نیم سوخته که زن و مردی در آن هستند یک تصویر آیرونیک از زوج نخستین در باغ عدن را به نمایش می‌گذارد.

در ادامه نیز می‌بینیم زمانی‌که دکتر آدمیت از پله‌های هواپیما پایین می‌آید و به طرف ترمینال قدم می‌زند، نخل‌های سوخته و بوی عجیبی نظرش را جلب می‌کند: «…ستونهایی از نخلهای سوخته و سیاه بلند لب آب و این‌ور و آن‌ورتوی ذوق می‌زدند. انتظار دیدن اینها را نداشت. پیش از این، سالها پیش، به آبادان آمده بود، برای دیدار دوستان و تفریح و خوش‌گذرانی. ولی این بو و این همه ستونهای زغال، چیز دیگری بودند.» (همان:۳)

دکتر آدمیت از راننده خود می‌پرسد: «این بو چیه؟…بوی سوخته و خاکستر آتش؟» و راننده جواب می‌دهد: «بوی جهنم، آی دکتر.» (همان:۵)

از نظر راننده‌اش، دکتر آدمیت در جهنم است. جهنم نه تنها به شرایط ظاهری شهر آبادان در نخستین سال‌های بعد از جنگ اشاره دارد بلکه برای دکتر آدمیت یک کیفیت و حالت روحی نیز هست. روح و روانی که حالی خراب، سوخته و رها شده دارد.

«…انگار این حالت خراب و سوخته و رها بودن شهر، در اعماق روح او رسوخ پیدا می‌کرد. حالت خرابه و سوخته و رها بودن…چیزی که انگار زندگی این روز‌های خودش بود.» (همان:۷)

او جهنمی که در آن زندگی می‌کند را هم در خواب‌هایش به شکل باغ سوخته یا متروک می‌بیند و هم در آبادان جنگ‌زده می‌بیند که سوخته و متروک شده است و با فضای ویران شهر آبادان همانند‌ سازی می‌کند.

«احساس می‌کرد از امروز صبح جزیره آبادان زیر پوستش رفته است.» ( همان:۱۱)

رؤیاهای کابوس‌وار دکتر آدمیت در سراسر متن ادامه دارد. چهار مرتبه این رؤیاها در متن توصیف می‌شوند. هربار عناصری به آن اضافه و یا کم می‌شود اما در این میان سه عنصر، ثابت هستند.

یکی «باغ» که در همه خواب‌ها سوخته و متروکه است به جز در آخرین رؤیا که پر از گل، جواهر و گوهر است. بچه‌ها از درخت‌هایش بالا رفته‌اند و حوضی لبالب از آب زلال دارد.

دیگری «زن» است که در اولین رؤیا، همسرسابق اوست که در باغ نیم‌سوخته سرزنشش می‌کند.

در رؤیای دوم، عاقله‌زنی است که وقتی دکتر آدمیت به او نزدیک می‌شود، او را زنی نسبتاً جوان و زیبا می‌بیند که از بچه‌ها نگهداری می‌کند و راه خروج از باغ سوخته را از او می‌پرسد. «باز… در یک باغ یا بوستان تقریبا متروکه بود. جایی لب رودخانه. دیوار‌ها کاهگلی. او دنبال در خروجی می‌گشت، که پیدا نمی‌کرد. بالأخره مجبور شد از عاقله زنی که در یک گوشه از چند تا بچه یا جوانسال نگهداری می‌کرد بپرسد… برعکس اولین نگاه، دکتر حالا می‌دید که او زنی نسبتاً جوان است، و تا حدی هم زیبا…» (همان: ۱۳ و ۱۴)

در رؤیایی دیگر، همین زن در برابر اصرار دکتر آدمیت برای یافتن راه خروج از باغ سوخته، چادرش را عقب می‌زند و با چاقویی سینه خودش را می‌شکافد، قلبش را بیرون می‌آورد و به طرف دکتر آدمیت دراز می‌کند.

در رؤیای آخر نیز زن، لباس سفید به تن دارد و عروس باغ شده است.

مورد آخر «مرد» است که درتمامی رؤیاها، دکتر آدمیت را در کنار دو عنصر قبلی و بدون تغییر می‌بینیم.

هر سه مورد، باغ عدن، مرد نخستین و زن نخستین از عناصر کهن‌الگوی انسان نخستین و هبوط هستند که در رؤیاهای او توصیف می‌شوند.

این عناصر علاوه بر رویای دکتر آدمیت، در سراسر متن نیز حضور پررنگی دارند. دکتر کیومرث آدمیت در جهنمی که زائر (راننده‌اش) می‌گوید در خرابی‌های شهر آبادان کنار نخل‌های سوخته به زندگی و کار مشغول است و همچنان بوی سوختگی استشمام می‌کند. در ملاقاتی که تنها هفت دقیقه طول می‌کشد (همان:۷۲) شور و طلب رسیدن به پری کمال در دل و جانش زنده می‌شود. «بیرون پنجره، باغ‌های سوخته ولی در حال بازسازی شدن بریم، آرام بودند، و ساکت. فقط گهگاه صدای سوت ناتور‌ها می‌آمد.» (همان:۱۳۱) تا نوبت به ملاقات با پری کمال می‌رسد. «… بوی سوختگی و به قول زائر بوی جهنم… حالا فرق کرده…» (همان:۱۳۰)

تا اینجا رد پای ارتباطات بیامتنی کهن‌الگوی مرد نخستین و هبوط را با متن «باده کهن دنبال کردیم و می‌دانیم که کهن‌الگو‌ها می‌توانند سیری تطوری داشته باشند و در متون جدید دچار تحولات و تغییرات سطحی یا اساسی شوند.

در متونی که به کهن‌الگوی آدم و هبوط او می‌پردازند همواره نقش حوا، زنی فریبکار است.

چنانچه در تورات می‌خوانیم: «…و خداوندخدا آدم را امر فرموده، گفت از همه درختان بی‌ممانعت بخور اما از درخت معرفت نیک و بد، زنهار نخوری زیرا روزی که از آن خوردی هر آینه خواهی مرد و خداوند خوابی گران بر آدمی مستولی گردانید تا بخفت و یکی از دنده‌هایش را گرفت و گوشت در جایش پر کرد و خداوندخدا دنده را که از آدم گرفته بود زنی بنا کرد و وی را به نزد آدم آورد… و آدم و حوا هر دو برهنه بودند و خجلت نداشتند.»۶

مار به زن گفت هرآینه نخواهی مرد بلکه خدا می‌داند در روزی که از آن درخت بخورید، چشمان شما باز می‌شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود.

زن دید که آن درخت برای خوراک، نیکو و برای چشم‌ها، هوس‌انگیز و برای معرفت‌دار شدن، پسندیده است، از میوه آن گرفت و خورد و به شوهرش هم داد، چشمان هردو گشوده شد دانستند که عریانند. برگ‌های درخت انجیر را به هم دوخته، وسیله ستر عورت برای خویشتن ساختند. سپس مورد خطاب خداوند قرار می‌گیرند که چرا از آن درخت خوردند که آدم پاسخ داد: این زن که یار من ساختی، از آن میوه به من داد و من هم خوردم. آن‌گاه خداوند از آن زن پرسید این چه کاری بود که کردی؟ زن گفت: مار مرا فریب داد.۷ آن‌گاه خداوند هر سه را مجازات می‌کند.

در انجیل برنابا در فصل ۳۹ ،۴۰ و ۴۱ نیز همین روایت را با تفاوت اندکی در نوع میوه ممنوعه و همکاری مار و شیطان می‌خوانیم اما همچنان زن به گونه‌ای آدم را فریب می‌دهد و موجب زیان او و نسل بشر می‌شود.

در اسطوره‌های ایرانی نیز به خصوص در کیش زروانی، زنی فریبکار وجود دارد که در بعضی از روایات مربوط به هبوط انسان در این آیین چنین آمده است که «جهی» (jahi) یا زن «زشت‌کردار» با اهریمن هم‌آغوش شد و سپس گیومرث را اغوا کرد. به این ترتیب، فریب مرد از سوی زن، موجب رواج شر و بدی در جهان شد. (آموزگار، تفضلی،۱۳۷۱، ۱۲۰)

در اسطوره‌های ایران باستان، همانطور که خواندیم گیومرث نخستین انسان مثالی بود. «از نطفه گیومرث که بر زمین ریخته می‌شود پس از چهل سال شاخه‌ای ریواس می‌روید که دارای دو ساق است و پانزده برگ. این پانزده برگ مطابق با سال‌هایی است که مشیه (mashya) و مشیانه (mashyana)، نخستین زوج آدمی، در آن هنگام دارند. این دو همسان و همبالایند… این دو گیاه به صورت انسان در می‌آیند و روان به گونه‌ای مینوی در آنان داخل می‌شود… اهریمن و هم‌دستانش می‌کوشند تا مشیه و مشیانه را از راه راست منحرف کنند. اهریمن بر اندیشه آنان می‌تازد و آنان نخستین دروغ را به زبان می‌آورند و آفریدگاری را به اهریمن نسبت می‌دهند. بدین سان نسبت دادن بنیاد جهان به شر نخستین گناه آدمی است. از این فریب و از این گناه نیروی آز بر آنان چیره می‌شود و گرسنگی و تشنگی بر آنان غلبه می‌یابد و سردرگمی آنان آغاز می‌شود.» (آموزگار،۱۳۹۱، ۵۵)

در این روایات نیز گاهی نخستین دروغ به زن (مشیانه) منتسب شده است و دیوپرستی نیز از او آغاز می‌شود. همچنان‌که در ادبیات اوستایی، واژه دروج یا دروغ، مونث است و گاه به ماده دیو تعبییر می‌شود.

در قرآن کریم نیز هرچند که آدم و حوا هر دو از شیطان فریب خوردند و تقدمی بر دیگری در آیات این کتاب مقدس نیست اما در تفاسیری که بعد‌ها ارائه شد نقش فریبکاری حوا، به میان آمد. در تفسیر طبری از محمد بن جریر طبری به نقل از وهب بن منیه نقل شده است: «ابتدا حوا نافرمانی کرده و سپس آدم به پیروی از او فریب می‌خورد.» (طبری، ۱۸۷، ۵۲ و ۵۳)

در سایر تفاسیر اهل سنت از جمله جلال‌الدین سیوطی در کتاب «الدر المنثور فی تفسیر الماثور» و کتاب «الکشف و البیان عن تفسیر القرآن» از ثعلبی نیشابوری و همچنین کتاب «لباب التأویل فی معانی التنزیل» نوشته علاءالدین بغدادی این روایت با همین مضمون آورده شده است.

ناگفته نماند که علاوه بر متون ذکر شده، در اسطوره‌های ژاپنی نیز، پیشگام شدن در ازدواج، گناه بزرگ ایزانامی (نخستین انسان مؤنث) دانسته شده که پیامد‌های ناگواری داشته است. (پیگوت،۱۳۷۳، ۱۵-۱۷)

با بررسی کهن‌الگوی انسان نخستین در ادیان و فرهنگ‌های ملل مختلف می‌توان به این نتیجه رسید که مرد نخستین با شالوده‌ای پاک به هستی می‌رسد و همواره زن در هیئت موجودی که مرتکب نخستین گناه می‌شود، دست به فریب انسان نخستین می‌زند و موجبات رانده شدن بشر از باغ عدن را فراهم می‌کند.

با کمی مقایسه خواهیم دید که میان کهن‌الگوی انسان نخستین و ماجرای هبوط او با رمان «باده کهن» اگرچه عناصر کهن‌الگویی انسان نخستین مشترک است اما تفاوت‌های بارزی در متن رمان «باده کهن» به چشم می‌خورد.

۱٫ حضرت آدم بی‌گناه است و در بهشت سکنی دارد. دکتر آدمیت گناه‌کار و سرگشته است و مدام کابوس جهنم را می‌بیند.

۲٫ حضرت آدم به وسیله زن نخستین (حوا) فریب می‌خورد و از بهشت رانده می‌شود. دکتر آدمیت توسط پری کمال مراحل سیر و سلوک را در پیش می‌گیرد و به بهشت باز می‌گردد.

در ادامه به بررسی این نکات در متن «باده کهن» می‌پردازیم.

۱٫ از همان ابتدای متن با نشانه‌هایی از شخصیت اعتقادی دکتر آدمیت مواجه هستیم که به نظر می‌رسد او سال‌هاست از باورهای مذهبی و اعتقاد به اجرای احکام شرعی خالی شده است.

به عنوان نمونه در صفحه اول وقتی هواپیما در حال فرود در فرودگاه آبادان است و او کابوس شب گذشته‌اش را به یاد می‌آورد، این‌طور می‌خوانیم: «این احتمالاً اثر، یا ادامه خوابهای دیشب بود، یا مشروب و قرص‌های زیاده از حد اخیر.» (همان:۱)

شب اولی که با پری کمال ملاقات می‌کند هرچند درباره حرف‌ها و میثاقی که پری کمال مطرح کرده کنجکاو است اما تمام شب را به خوش گذرانی می‌پردازد. «اما امشب او نشسته بود، باز لب تر کرده بود و تمام شب شوخی و تفریح کرده و لیچار گفته بود…» (همان:۳۶)

دکتر آدمیت در گذشته هم در جهنمی به سر می‌برده که بعد ‌ها این‌طور یاد‌آوری‌اش می‌کند: «حالا دکتر نفس تلخ و بلندی کشید. یاد همسر سابق و سالهای تلخ آخر و درگیریها و مشکلات تقریباً الکلی شدن خودش، و بدشانسی‌های خطرناک افتاده بود.» (همان:۸۴)

دکتر آدمیت جایی در پاسخ به این سؤال که آیا شما به الله اعتقاد دارید می‌گوید: «من این سال‌ها یک آدم تکنیکی/عینی/شهودی/درک مستقیم هستم. اگر باریتعالی الله یک روز آمدند با من صحبت کردند و مرا متقاعد کردند که باید به ایشان اعتقاد داشته باشم، چشم.» (همان:۲۷)

می‌بینیم که حضرت آدم به خدای آفریدگارش ایمان دارد و در بهشت مسکن دارد اما دکتر آدمیت اعتقادی به خداوند ندارد و سرخورده و گیج در جهنم آبادان و جهنم درونی خودش گرفتار است.

۲٫ یکی دیگر از تغییر و تحولات مهمی که درمتن باده کهن و در ارتباط با کهن‌الگوی انسان نخستین شاهد آن هستیم، نقش زن نخستین در پیرنگ این کهن‌الگوست. همان‌طور‌ که در پیش متن‌هایی از کتب مقدس دیدیم همواره حضرت آدم مورد فریب حوا قرار می‌گیرد.

اما دراین متن و در هفتمین روز از سفر دکتر آدمیت درحالی که او به کار‌های روزمره‌اش در بیمارستان مشغول است، پری کمال به ملاقات او می‌آید. زنی که معیار‌های ظاهری دکتر آدمیت را دارد. همسرش شهید شده و برای تقاضای کمک به منظور تجهیز پزشکی آزمایشگاه وحدت به دفتر او آمده است. در واپسین لحظه‌ دیدار، پری کمال می‌گوید: «و یک میثاق هم با هم می‌بندیم. اگر شما نماز خواندید و به راستی موضوع را اینجا -در سینه- به دل گرفتید، با عشق، من هم حاضرم باهاتون “موضوع ازدواج موقت” را که به نحوی پیشنهاد کردید جدی بگیرم… با هم باشیم.» (همان: ۳۱ و۳۲) و به این ترتیب دکتر آدمیت در مسیر این میثاق حرکت می‌کند.

او در همان شب ملاقاتشان «محض آزمایش سعی کرد ببیند می‌تواند متن نماز را روی ویدئو کامپیوتر ذهنش بیاورد، مرور بدهد، یا نه؟» ( همان:۳۷)

روز بعد نیز بدون کراوات به بیمارستان می‌رود. اذان ظهر را که می‌گویند به نمازخانه بیمارستان رفته و به نماز می‌ایستد. (همان:۴۲)

هفت روز را در بی‌خبری از پری کمال و در مطالعه کتاب تفسیر قرآن خواجه عبدالله می‌گذراند و روز هفتم پری کمال دوباره به بیمارستان می‌آید و دکتر آدمیت را به خانه‌اش در کوچه جنت می‌برد.

«سر کوچه ایستاد و سعی کرد پلاک آبی عتیقه اسم کوچه را در روشنی روز بخواند. اما سوراخ سوراخ‌های ریز و اصابت ترکشهای سالهای جنگ هنوز درست نمی‌شد خواند کوچه بیعت است یا جنت یا چیز دیگر.» (همان:۸۵)

دکتر آدمیت هفت شب را با او می‌گذراند و روز هفتم پری کمال به اهواز می‌رود و دیگر باز نمی‌گردد. دکتر آدمیت هفت شب دیگرهم در پی او می‌گردد. شب هفتم باز همان رؤیا را به شکلی بدیع می‌بیند. «باز در باغ و گلستان عجیبی کنار رودخانه بود. اما نخل‌ها زغال نبودند و هوا بوی سوختگی نمی‌داد. او را دید که از در باغ آمد تو. مقنعه و چادر سیاه هم سرش نبود. لباس‌ سفید مینیاتور زیبای عتیقه تنش بود. بچه‌ها هم یتیم و گمشده نبودند: خوشحال بودند و از بالای درختها روی سر عروس باغ گل و جواهر و گوهر می‌ریختند. حوض لبالب از آب زلال پر لمعان بود. و او دیگر دنبال در خروجی نمی‌گشت. باغ مال خودش بود.» (همان:۲۰۵)

دکتر آدمیت که ابتدا در کابوس جهنم و فرار از آن بود بالاخره در رؤیایش تصویری از بهشت را در کنار عروس خود می‌بیند.

دکتر آدمیت در انتهای داستان، آبادان را نیز این‌گونه توصیف می‌کند: «…نسیم مطبوع دوم اسفند جزیره آبادان در اینجا در صحرا حرف نداشت. خورشید طلایی هم اکنون از افق شرق بالا می‌آمد که به کلّ صحرا و نخلستان دور منظره‌ای خاطره‌انگیز و پری کمال می‌داد. دکتر صورتش را کمی بیشتر بیرون آورد، و در میان نسیم ملایم گرفت. بوی خوش و تقریباً معطری را که در هوا بود، یا از جلو می‌آمد، استشمام می‌کرد…» (همان :۲۰۸) همان‌گونه که از توصیف به نظر می‌رسد آبادانی که پر از نخل‌های بی‌سر، خرابی و بوی عجیب سوختگی بود حالا به نسیمی مطبوع و منظره‌ای خاطره‌انگیز مزین شده و بوی خوش می‌پراکند. این توصیفات می‌تواند بخشی از بهشتی را یادآوری کند که دکتر آدمیت به آن برگشته است.

پس همان‌طور که می‌بینیم دکتر کیومرث آدمیت به مثابه انسان نخستین که این‌بار گناه‌کار است و در جهنم سکنی دارد با طلب و شوری که عشق پری کمال (حوا) در دلش می‌اندازد، راه رستگاری را طی می‌کند.

فردای آن روز هم در سنگ‌نبشته‌ای در گلزار شهدا موعود بهشت را این‌گونه می‌بیند. «و سنگ‌نبشته مرمری اعلام می‌کرد: بسم الله الرحمن الرحیم. مرحوم مغفور دکتر حبیب‌الله خداداد جنت‌مکان متولد تهران ۲ اسفند ۱۳۱۵ هجری شمسی- وفات ۱۸ بهمن ۱۳۷۰ آبادان. انا لِلّه و انا الیه راجعون» (همان :۲۱۰)

تمام مشخصات روی سنگ قبر مربوط به دکتر آدمیت است به جز نامش که نشانی از رستگاری او و مأوی گرفتنش در بهشت موعود است.

در باده کهن می‌بینیم که دکتر آدمیت نه تنها توسط یک زن فریب نمی‌خورد و از بهشت رانده نمی‌شود بلکه از جهنم نیز راهی جنت می‌شود.

بدین ترتیب و با قرا‌ئت تنگاتنگی که میان هر دو متن کهن و امروزی صورت گرفت، می‌توان به این نتیجه رسید که در رمان «باده کهن» با یک روایت آیرونیک از کهن‌الگوی انسان نخستین و هبوط او مواجه هستیم. دکتر آدمیت برخلاف حضرت آدم توسط زن داستان به بهشت بازگردانده می‌شود، چنان چه می‌توان این‌طور نتیجه گرفت که هرچند روایت رمان «باده کهن» در زمان و مکانی معاصر می‌گذرد اما متن با استفاده از صناعت آیرونی دست به واسازی اسطوره‌ای کهن زده است.

پیرنگ سیر و سلوک

یکی از کهن‌الگوهای تکرار شونده در بسیاری از داستان‌ها از دیرباز تا کنون، کهن‌الگوی تحول و رستگاری بوده است.

کهن‌الگویی که در آن جستجوگر یا قهرمان، طی یک سفر بر موانعی (اعم از موانع درونی یا بیرونی) غلبه پیدا می‌کند تا به رستگاری برسد.

«در بسیاری از اسطوره‌ها و آثار ادبی، قهرمان ناگزیر می‌شود به سفری پرمخاطره و طولانی برود و طی آن بر موانع و دشواری‌های طبیعی فائق آید. معما یا چیستان یا پرسش غامضی را پاسخ دهد، یا با جانور عجیب و غریب و آدم‌خواری بجنگد تا سرانجام جان کسی را نجات دهد، ملتی را از بحران و مخمصه برهاند یا به وصال معشوق برسد. نمونه‌ی کلاسیک این پیرنگ کهن‌الگویی را در داستان عبور رستم از هفت‌خوان می‌توان دید.» (پاینده، ۱۳۹۷، ۳۲۸)

رویداد‌های رمان «باده کهن» نیز به گونه‌ای در کنار هم می‌نشیند که می‌توان به ریشه پیرنگ رستگاری (طاهری، ۱۳۹۵، ۱۶۶) یا سیر و سلوک در آن اشاره کرد. دکتر کیومرث آدمیت زمانی به آبادان سفر می‌کند که همسرش او را ترک کرده و دو فرزندش در پی تحصیلات و کار از او جدا شده‌اند. دکتر آدمیت به شهری جنگ‌زده سفر می‌کند که هنوز در بسیاری از محله‌های آن از جمله در محله‌ای که خانه پری کمال در آن واقع شده است و دکتر آدمیت هفت شب را با او در آنجا می‌گذراند، امنیت کامل برقرار نیست: «جاده نزدیکتر جلوی پالایشگاه، هنوز احتمالاً به خاطر موضع حساس لب آب بودن و مواجهه با قوای عراقی در آن سوی اروندرود حالت تدافعی و حفاظتی داشت و از دو طرف با خاکریز مسدود بود. تمام لب رود حصار فلزی پاسداری شده شبانه‌روزی داشت.» (همان:۶) و زمانی که به شهر جنگ‌زده آبادان نگاه می‌کند احساس گم‌گشتگی و مغلوب بودن دارد. (همان:۶) دکتر آدمیت با احساسی آکنده از گم‌گشتگی و مغلوب شدگی سفرش را آغاز می‌کند. طی این سفر، به کمک دکتر طریقتی و به شوق وصال پری کمال بر موانع درونی خود فائق آمده و تحولاتی روحی را از سر می‌گذراند. پری کمال نیزاز زیر خاک در گلزار شهدا، به میثاقش عمل می‌کند. (همان:۲۱۵)

مشاهده می‌کنیم که پیرنگ سیر و سلوک به وضوح در این متن نمایان است.

اعداد کهن‌الگویی

یکی دیگر از عناصر کهن‌الگویی اعداد هستند..

این داستان طی یک ماه و در طول چهار هفته متوالی شکل می‌گیرد. دیدار دکتر آدمیت با پری کمال در هفتمین روز از سفر او به مدت هفت دقیقه اتفاق می‌افتد.

دکتر آدمیت هفت روز به انتظار دیدار دوباره پری کمال قدم هایی در مسیر تعهد به میثاقش و به یاری دکتر طریقتی بر می‌دارد.

هفت شب در وصال می‌گذرد.

در هفته پایانی این روایت، دکتر آدمیت در کمال حیرت هرچه به دنبال پری کمال می‌گردد او را نمی‌یابد تا در هفتمین روز از چهارمین هفته به حقیقت ماجرا می‌رسد.

همان طور که می‌بینیم عدد ۷ در این متن مورد استفاده بسیاری قرار گرفته است.

عدد ۷ یکی از مهم‌ترین اعداد کهن‌الگویی است که بار‌ها در متون مقدس به آن اشاره شده‌است. «عدد ۷: جمع عدد ۳ و ۴، تداعی‌کننده‌ی امر کامل و بی‌نقص. در تورات و قرآن آمده است که خداوند کائنات را در شش روز آفرید و در تورات گفته شده که در روز هفتم خدا کارش تکمیل شده بود و لذا دست از کار کشید، به همین سبب، در ادیان مختلف روز هفتم هفته، روز دست کشیدن از کار و استراحت و عبادت است. هفت، رقمی مقدس و حرمت‌دار محسوب می‌شود.» (پاینده، ۱۳۹۷، ۳۲۴)

در این رمان استفاده از عدد ۷ علاوه بر تبیین معانی فوق، دلالتی بر وضعیت سالک‌مآبانه دکتر آدمیت دارد و به پیرنگ سیر و سلوک در این متن غنا می‌بخشد، چنان‌چه در منابع متعددی که از خواجه عبدالله انصاری، فریدالدین عطار و سایر پیشوایان این حوزه می‌خوانیم، سیر و سلوک هفت منزل دارد.

در رمان باده کهن دکتر آدمیت این منازل را طی کرده و به نوعی متحول می‌شود. این دگرگونی با توجه به سیر اتفاقات داستانی، بسیار شتاب‌زده به نظر می‌رسد و باور‌پذیری پیرنگ را در جهان داستان مختل می‌کند.

مراحل و مراتب سلوک دکتر آدمیت قسمت اعظمی از کتاب را در بر می‌گیرد. به طور ضمنی از ملاقات با پری کمال در صفحه ۲۰ شروع می‌شود و در صفحات ۷۰ تا ۱۶۸ (که هفت شب را با روح پری کمال می‌گذراند که در هیئت زنی خوش‌سیما درآمده) روی منازل سلوک و تحولات شخصیتی مرد داستان متمرکز می‌شود. این سیر روحانی تا پایان کتاب نیز ادامه دارد.

حدود صد صفحه‌ای که متن، روی این تحولات متمرکز می‌شود، روایت داستانی خالی از تعلیق بوده و این تحولات با عنصر تلخیص جلو می‌رود.

چنانکه در صفحه ۸۰ ازکلمه ایمان، تنها نامی برده می‌شود. در صفحه ۸۹ گفتگوی کوتاهی بین دکتر آدمیت و دکتر طریقتی شکل می‌گیرد که طریقتی پیر به او می‌گوید: «شما زنده به علم هستید. دکتر، و کمی که چه عرض کنم، بسیار زاهد و درویش مسلک شده‌اید.» (همان:۸۹)

در صفحه ۱۰۸ پری کمال به دکتر آدمیت می‌گوید: «فکر می‌کنم شما حالا در مرحله‌های آخر عبادت و زهدی. یعنی با خلوص دل نماز می‌خونی. انفاق می‌کنی. به عزلت درویش آمدی. اینها همانطور که اشاره کردم برای شما زمینه یا سالن ترانزیت عرفانه. فقط مقداری رنج و انتظار کم داری.»

و به همین منوال در صفحات ۱۱۲، ۱۲۲ و ۱۲۳ درباره مرگ در عرفان اشاره کوتاهی می‌شود.

در صفحات ۱۲۷ درباره وحدت، در صفحه ۱۳۹ درباره فنا فی الله و در صفحه ۱۵۹ در خصوص بقای بالله به شیوه تلخیص، مطلبی ضمنی بیان می‌شود.

تا جایی که در صفحه ۱۶۰ در رمان باده کهن می‌خوانیم که: «…و احساسی داشت که همه چیز دنیا تمام شده بود و او به پایان خط عشق و فنا رسیده، منتها به راستی بیان‌ناپذیر بود.»

تغییر و تحولات درونی دکتر آدمیت نه با ابزار نشان دادن بلکه با گفتن آن هم به شیوه تلخیص در متن می‌آید.

به گفته دیوید لاج «رمانی که سراسر تلخیص باشد، به همین دلیل تقریباً ناخواندنی می‌شود.» (لاج، ۱۳۹۸، ۲۱۶)

این گفته دیوید لاج را می‌توان به وضوح در ۱۰۰ صفحه‌ای از متن که به سیر و سلوک دکتر آدمیت می‌پردازد، مشاهده کرد. به طوری که متن در بخش‌هایی سخت‌خوان و باورناپذیر می‌شود.

اگرچه بیان حکم‌های این چنینی کمی سخت و تند به نظر می‌رسد اما از آن جا که ما در متن « باده کهن» با پیرنگی کلاسیک مواجه هستیم، به ناچار باید ۱۰۰ صفحه‌‌ای که بدون عنصر تعلیق پیش می‌رود را کمی مورد توجه قرار بدهیم.

شخصیت‌های کهن‌الگویی

علاوه بر پیرنگ کهن‌الگویی، شخصیت‌‌های اصلی این رمان از ویژگی‌های شخصیت‌های کهن‌الگویی برخوردارند. با توجه به اشاراتی که تاکنون کردیم می‌توان شخصیت‌های دکتر آدمیت، دکتر طریقتی و پری کمال را به ترتیب واجد ویژگی‌های شخصیت‌های کهن‌الگویی قهرمان یا جستجوگر، پیرمرد فرزانه و زن اثیری دانست.

در خصوص شخصیت کهن‌الگویی قهرمان پیش از این توضیحاتی دادیم اما در خصوص پیرمرد فرزانه می‌توان گفت: «…مرشد یا راهنمای روحانی است که قهرمان را در رسیدن به هدف یاری می‌دهد… خوش‌طینت و رئوف است و همیشه آماده‌ی یاری رساندن به قهرمان.» (پاینده، ۱۳۹۷، ۳۲۳)

در رمان «باده کهن» می‌بینیم که دکتر طریقتی پیر، چنان که در نامش نیز مستتر است، پیرِ طریقتِ کیومرث آدمیت می‌شود. به دکتر آدمیت کمک می‌کند تا برای انجام خدمتی در راه رضای خدا به درمانگاه شهید باهنر آبادان برود. درمانگاهی در محله‌ای فقیرنشین. (همان:۴۵) همین‌طور کتاب تفسیر عرفانی قرآن مجید از خواجه عبدالله را در اختیارش می‌گذارد. (همان:۴۷) گاهی در نمازخانه بیمارستان پاسخ سوالات دکتر آدمیت را می‌دهد و برای کشف حقیقت درباره پری کمال به شخصیت قهرمان داستان (دکتر آدمیت) کمک می‌کند. (همان :۱۸۹)

زن اثیری: «مصداق زنی فرشته‌گون که فوق‌العاده زیباست و دست‌نیافتنی به نظر می‌رسد. زن اثیری خصوصیات ناسوتی زنان معمول را ندارد، بلکه لاهوتی و مطهر است و باعث تعالی و رستگاری عاشق می‌شود.» (پاینده، ۱۳۹۷، ۳۲۳)

پری کمال نیز همان‌طور که از نامش پیداست، پری‌وار به زندگی دکتر آدمیت می‌آید. روح زنی نیکو سرشت است که موجب تعالی و رستگاری عاشق (دکتر آدمیت) می‌شود و همان‌طور که در آخرین صفحات متن داستان متوجه می‌شویم او ماهیتی لاهوتی دارد و به همین سبب دست‌نیافتنی نیزهست.

چنان‌که در این خوانش دیدیم، رمان باده کهن در ارتباطی بینامتنی با کهن‌الگوی انسان نخستین و هبوط او قرار می‌گیرد و به گونه‌ای آیرونی‌وار دست به بازآفرینی و واکاوی این کهن‌الگو می‌زند. همچنین با بررسی پیرنگ رمان باده کهن تحلیل کردیم که چگونه پیرنگ کهن‌الگویی سیر و سلوک و شخصیت‌های کهن‌الگویی قهرمان، زن اثیری و پیرمرد فرزانه در متن رمان، نمود پیدا می‌کند.

فرای معتقد بود که هر اثر ادبی را می‌توان بر اساس آرکی‌تایپ‌ها شناخت. «نورتروپ فرای، نظریه‌پرداز و منتقد اسطوره‌شناس کانادایی، در کتاب مشهورش با عنوان کالبدشکافی نقد، با الهام از نظریه‌ی فریزر استدلال می‌کند که اسطوره‌ی زندگی قهرمان شالوده همه انواع ادبی(ژانر‌ها) است.» (پاینده، ۱۳۹۷، ۳۰۳)

شاید بتوان این گفته را چنین تفسیر کرد که همان‌‌گونه که یونگ عقیده داشت، هدف غایی کهن‌الگوی قهرمان رسیدن به فردانیت است، می‌بینیم که هدف غایی نسل بشر نیز در طول تاریخ چیزی جز رسیدن به فردانیت و کمال نبوده است و این نگاه همواره در آثار ادبی و داستان‌های گذشته و امروز به چشم می‌خورد.

لازم به ذکر است که این مقاله تنها یک نمونه از هزاران خوانش کهن‌الگویی رمان «باده کهن» است و بدیهی است که با استفاده از همین رویکرد و یا با به کارگیری سایر رویکرد‌ها می‌توان به گونه‌ای دیگر نیز با متن «باده کهن» مواجه شد.

در مقاله حاضر سعی شده است تا متون برگرفته از رمان «باده کهن» با همان نحوه نگارش و ویرایش اصلی کتاب آورده شود تا توجه خواننده محترم به ایرادات ویرایشی و نگارشی آن جلب شود.

۱٫ تورات، سفر پیدایش، باب سوم، آیه ۲۰

۲٫ قرآن کریم. سوره نساء، آیه ۱

۳٫ قرآن کریم. سوره بقره، آیه ۳۵

۴٫ تورات، باب دوم سفر پیدایش، آیه ۷

۵٫ تورات، باب دوم سفر پیدایش، آیه ۸

۶٫ تورات، باب دوم سفر پیدایش، آیات ۱۶ تا۲۵

۷٫ تورات، باب سوم سفر پیدایش، آیات ۴ تا ۱۳

منابع:

آموزگار، ژاله. تاریخ اساطیری ایران. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها، ۱۳۹۱

آموزگار، ژاله، تفضلی، احمد. شناخت اساطیر ایران. تهران: نشر چشمه، چاپ دوم ۱۳۷۱

پیگو، ژولیت. اساطیر ژاپن.

پاینده، حسین. نظریه و نقد ادبی: درسنامه‌ای میان‌رشته‌ای، جلد اول. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی(سمت)، ۱۳۹۷٫

طبری، محمد بن جریر. تفسیر جامع البیان عن تاویل ای القرآن. جلد ۱، ترجمه تفسیر طبری، مترجمان، ج۱

فصیح، اسماعیل. باده کهن. تهران: نشر ذهن آویز، ۱۳۹۸

گرین، ویلفرد، ارل لیبر، لیمورگان، ویلینگهم، جان. ترجمه: طاهری، فرزانه. مبانی نقد ادبی. تهران: ۱۳۹۵

لاج، دیوید. هنر داستان‌نویسی: با نمونه‌هایی از متن‌های کلاسیک و مدرن، ترجمه رضایی، رضا. تهران: نشر نی، ۱۳۹۸٫

نامورمطلق، بهمن. درآمدی بر بینامتنیت: نظریه‌ها و کاربردها،۱۳۹۰


برچسب ها : , , ,
دسته بندی : پرونده , شماره ۲۶
ارسال دیدگاه