آخرین مطالب

» پرونده » گفت وگوی اختصاصی با رضا قاسمی ؛ برگ هنر

گفت وگوی اختصاصی با رضا قاسمی ؛ برگ هنر

نویسنده، موسیقیدان، نمایشنامه نویس شما در زمره هنرمندانی هستید که با وجود این که فعالیتهای هنری‌تان در سه زمینه مختلف ادبیات، موسیقی و تئاتر معطوف بوده، اما می‌توان گفت که در تمامی این زمینه‌ها کم و بیش دست آوردهای موفقی داشته اید و فعالیت‌های شما در این سه شاخه هنری با نوآوری‌های خاصی همراه بوده است […]

گفت وگوی اختصاصی با رضا قاسمی ؛ برگ هنر

نویسنده، موسیقیدان، نمایشنامه نویس

شما در زمره هنرمندانی هستید که با وجود این که فعالیتهای هنری‌تان در سه زمینه مختلف ادبیات، موسیقی و تئاتر معطوف بوده، اما می‌توان گفت که در تمامی این زمینه‌ها کم و بیش دست آوردهای موفقی داشته اید و فعالیت‌های شما در این سه شاخه هنری با نوآوری‌های خاصی همراه بوده است بنا براین به قول خودتان یک هنرمند پلی والان(چند کاره-چند ساحتی)محسوب می شوید. در کل امروزه که به گذشته خود می‌نگرید و با استناد به تجربیات و دانشی که در زمینه‌های گوناگون کسب کرده اید، فکر می کنید افرادی که قابلیت و استعداد فعالیت در دو یا چند زمینه هنری را دارند، بهتر است که فعالیت های خود را در یک شاخه هنری محدود نمایند و کاملا انرژی خویش را در یک زمینه مشخصی متمرکز کنند یا اینکه تصور می کنید که پرداختن به زمینه های مختلف فکری و هنری در مجموع می تواند ذهنیت یک هنرمند را گسترده تر کند و فضاهای تازه تری را به لحاظ فرمی و محتوایی در کار های او به وجود آورد.
قاسمی: راستش دست خود آدم نیست که انتخاب بکند پلی‌والان باشد یا نه. اگر نخواهیم بگوییم که پلی‌والان بودن یک جور نفرین است باید بگوییم یک جور اختلال است که در ژنها اتفاق می‌افتد و نتیجه‌اش هم لزوماً نه مثبت است نه منفی. آدم چیزهایی را بدست می‌آورد و در عوض چیزهایی را از دست می‌دهد. یعنی اگر پلی والان نبودم آن انرژی ای که صرف تولید ۶ آلبوم موسیقی شد احتمالا صرف نوشتن همین تعداد رمان می‌شد. به لحاظ کار رمان نویسی‌ام البته که این نتیجه بهتری بود. اما خب آن سابقه موسیقی باعث شد حساسیت بیشتری نسبت به مسئله ریتم در رمان‌هایم پیدا کنم .

در سالهای اخیر ظاهرا بیشتر بر رمان نویسی تمرکز داشته‌اید اما بارها از قول شما در گفت و گوهای مختلف شنیده‌ایم که در مجموع موسیقی برایتان امری درونی تر به حساب می آید،از جمله در فیلم مستند زندگی درون پرانتز اینگونه اظهار داشته اید که:”موسیقی برای بیان احساسات انسانی(مانند درد و رنج تاسف و خشم و…) مناسب تراست و نوشتن با جان کندن سروکار دارد و انتخاب کلمه برای اینکه در متن جا بیافتد وقت زیادی را می طلبد و به تمرکز زیادی احتیاج دارد در حالی که موسیقی برای عشق و حال است”.شما همچنین در گفت و گویی که حدود ۱۰ سال پیش با شهریار مندنی پور داشتید در بیان تفاوت میان رمان نویسی و پرداختن به موسیقی از جمله به این نکته اشاره کردید که:”تازگی ها به این نتیجه رسیده ام که وقتی ساز می‌زنم،احساس می کنم که عمر درازی خواهم داشت اما وقت هایی که می نویسم احساسم این است که چیزی به پایان عمرم نمانده است.توضیح عقلی اش این است که موسیقی با احساس آدم بیشتر سروکار دارد وقتی می‌نوازی یک جور تخلیه روانی می‌شوی اما نوشتن رمان همه‌اش اضطراب و رنج است و…”با استناد به این گفته‌ها آیا فکر می کنید که در آینده نزدیک این امکان وجود دارد که به خاطرسختی ها و مرارت‌های ناشی از نوشتن رمان (که مطالعات فراوان و ذهنی متمرکز را طلب می‌کند) این هنر را و لو به صورت موقت به نفع موسیقی کنار بگذارید و اصولا در این روزها دغدغه‌هایی برای خلق آثاری نوگرایانه در موسیقی ایرانی(مانند تصنیف این بشکنم،آن بشکنم) در ذهن خود دارید؟
قاسمی: حالا من یادم نیست آنجا چه گفته‌ام. باید همین چیزهایی باشد که شما نقل کردید. اما دقیق‌ترش این است که در موسیقی سنتی آدم ده سالی باید عمر بگذارد تا آن ساختارهای سنتی و نیز آن زیبایی شناسی خاص موسیقی ایرانی را درونی کند. بعدش دیگر بداهه‌سرایی است در چهارچوب همان سنت‌ها. یا آهنگ سازی است باز هم در چارچوب همان نوع زیبایی شناسی. کافی است آدم کمی ذوق داشته باشد تا ریتم و جمله بندی‌های تازه تری بیاورد. قرار نیست شما زیر همه چیز بزنید و پشت بکنید به همه آن سنت‌ها. برای همین است که گفتم پرداختن به موسیقی (موسیقی سنتی البته) یک جور آسودگی است؛ یک جور رهایی. اما رمان نویسی، داستان دیگری است. یعنی قرار نیست شما پا بگذاری جای پای رفتگان. وقتی هم راه تازه‌ای رفتی باید رنج یک تنهایی عظیم را به دوش بکشی. چون هیچ بلد راه یا نقشه‌ی گنجی در کار نیست که نگاهی به آن بیندازی و بفهمی چه غلطی باید کرد. این مقدمات را گفتم برای دقیق‌تر کردن آن حرف‌ها. و اما در پاسخ سوال آخرتان باید بگویم: سال هاست راستش سالهاست که من برای دل خودم هم نشده است که یک ساعتی دست به ساز بزنم. فقط روزهای کلاس مختصری دستم به ساز می‌خورد که این هم کافی نیست برای برگشتن دوباره به کار حرفه‌ای موسیقی؛ آنهم در این سن و سال که موسیقی‌دان حرفه‌ایش هم می‌افتد در سراشیب زوال.

شما در چندین گفت و گوی خود(از جمله گفت و گو با بیتا ملکوتی در مجله هفت) بر این نکته تاکید کرده اید که از جمله عوامل موثر بر ایجاد رمان در غرب، پیدایش چند صدایی در موسیقی و پرسپکتیو در نقاشی بوده است و اینکه با ذهنیت موسیقی ایرانی(که بر تک صدایی استوار است)نمی توان رمان را که مقوله‌ای چند صدایی است، خلق کرد.با این حال آنچه که تاکنون در زمینه موسیقی ایرانی از شما شنیده‌ایم و دغدغه‌های فکری‌تان حاکی از غلبه نوعی سنت گرایی در ایده‌های موسیقایی‌تان است و گویی چندان با فعالیت در راستای چند صدایی کردن موسیقی ایرانی میانه‌ای ندارید. چگونه است که در زمینه رمان نویسی دیدگاهها وپرداخت هنری تان آنقدر مدرن و امروزی است ولی در زمینه موسیقی کم و بیش سنتی فکر می‌کنید؟
قاسمی: خب اسمش موسیقی سنتی است. اگر ساختارهایش را بهم بریزید که دیگر موسیقی سنتی نخواهد بود! نه من حاضر نیستم موجودی بی‌اصل و نسب دست شنونده بدهم؛ حتا اگر او چنین چیزی را بطلبد. از قرن‌ها قبل یک جور رقص و نمایش آئینی در جاکارتا هست که حیرت انگیز است. آرتو هم خیلی تحت تاثیر این نمایش‌ها بود. اصلا ایده‌ی “تاتر شقاوت” اش هم از آنجاها می‌آید. خب اگر برای شما فرصتی پیش بیاید که یکی از این نمایش‌ها را ببینید شاکی نمی‌شوید اگر وقتی آمدند روی صحنه موسیقی راک تحویل شما بدهند یا رقص تویست؛ گیریم با مختصری چاشنی سنت؟ بعد هم این قضیه “چند صدایی” واقعا مکافاتی شده است برای ما. تقصیری هم نداریم. روشنفکری که از جامعه تک صدایی به تنگ آمده است ناگهان در این اصطلاح “چند صدایی” باختین طنینی رهایی بخش می‌یابد و تسری‌اش می‌دهد به همه عرصه‌ها. حالا استفاده از این اصطلاح در عرصه سیاست یک حرفی است؛ نه تنها لطمه‌ای نمی‌زند به جایی بلکه یک جور متافور است که وافی به مقصود است. اما در عرصه موسیقی سنتی این اصطلاح فقط دامن زده به آشفتگی. تک صدایی ویژگی این موسیقی است. چه کسی گفته این عیب است؟ و چه کسی می‌تواند بگوید همه آن آثار تک صدایی باخ پست ترند از آثار چند صدایی بتهون و موزارت؟ تلقی ما از موسیقی چند صدایی “پیشرفت” است(چون به درستی در موسیقی چند صدایی غربی عظمت می‌بینیم). چندصدایی در قرن هجدهم وارد موسیقی غربی شد. اما به مدد علم اتنوموزیکولوژی امروزه می‌دانیم که موسیقی چند صدایی خیلی پیش از اینها در بعضی قبایل آفریقایی وجود داشته است!


برچسب ها : , , ,
دسته بندی : پرونده
ارسال دیدگاه