آخرین مطالب

» شماره ۴۳ » به حق چیزهای ندیده

به حق چیزهای ندیده

نام کتاب: به حق چیزهای ندیده نویسنده‌: دانیل خارمس مترجم: بابک شهاب نشر: خوب نوبت چاپ: چاپ اول ۱۴۰۳ تعداد صفحات: ۲۱۶ صفحه قیمت: ۱۴۰ هزار تومان دانیل ایوانویچ یواچف، مشهور به دانیل خارمس، داستان‌نویس، شاعر و نمایشنامه‌نویسِ دورانِ اولیۀ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود. خارمس را که سبک نوشتاری‌اش به ابزوردیسم و سورئالیسم نزدیک […]

به حق چیزهای ندیده

نام کتاب: به حق چیزهای ندیده

نویسنده‌: دانیل خارمس

مترجم: بابک شهاب

نشر: خوب

نوبت چاپ: چاپ اول ۱۴۰۳

تعداد صفحات: ۲۱۶ صفحه

قیمت: ۱۴۰ هزار تومان

دانیل ایوانویچ یواچف، مشهور به دانیل خارمس، داستان‌نویس، شاعر و نمایشنامه‌نویسِ دورانِ اولیۀ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود.

خارمس را که سبک نوشتاری‌اش به ابزوردیسم و سورئالیسم نزدیک بود، از اولین نویسنده‌های پوچ‌گرای روس می‌دانند. او از نویسنده‌هایی مثل نیکلای گوگول، کنوت هامسون، گوستاو میرینک و آنتوان چخوف تأثیر پذیرفته بود.

در پیشگفتاری که بابک شهاب، مترجم کتاب آورده، گفته شده نام مستعارِ خارمس که از واژۀ فرانسوی (charm) به معنای زیبایی و واژۀ انگلیسی (harm) به معنای ضرر گرفته شده، مناسب‌ترین نمادِ جهان بینیِ اوست. چرا که او می‌توانست جدی‌ترین پدیده‌ها را مضحک، و خنده‌دارترین پدیده‌ها را غمناک جلوه بدهد.

در دوره‌ای، او به گروهی از شاعران که به گروه آبریوت معروف بودند پیوست. آن‌ها معتقد بودند که «هر موضوعی، که از زباله‌های ادبی و روزمره پاک شده باشد، می‌تواند به یک شاهکارِ ادبی بدل شود». در سال ۱۹۳۱ به دلیل اینکه این گروه را از معترضان به وضعیت موجود و اراذلِ ادبی می‌دانستند، خارمس و دیگر دوستانش را دستگیر و به کورسک تبعید کردند. نهایتاً خارمس در سال ۱۹۴۱ به اتهام ضدیت با حکومت به زندان افتاد و یک سالِ بعد در شرایط بسیار نامساعدی در زندان درگذشت.

هجویات برای خارمس اهمیتِ ویژه‌ای داشت. شاید برای همین بود که در ادبیاتِ کودک هم موفق ظاهر شد. چرا که کودکان هنوز با واقعیتِ زندگی خو نگرفته‌اند و با بازی‌های بی‌معنی کلامی ارتباط می‌‌‌گیرند. خارمس می‌گفت: «برای من فقط هجویات جذابیت دارد، چیزی که هیچ مفهومِ عملی‌ای ندارد. زندگی برای من فقط در مسخره‌ترین جلوه‌هایش جالب است

در کتاب «به حق چیزهای ندیده»، ما با شصت‌و‌پنج داستان‌وارۀ بسیار کوتاه روبه‌روییم که معنا یا منطق خاصی در پی ندارند. بلکه تمرکز بر بی‌منطقیِ آن‌هاست که وزنِ بیهودگی زندگی را روی دوشِ انسان می‌اندازد. در انتهای هر داستان‌واره، خنده که نه، نیش‌خندی پدید می‌آید که این نیش‌خندْ خودِ پوچیِ زندگی‌ست. در بیشترِ داستان‌های خارمس، یک اتفاق یا یک موقعیت و چالش، باعثِ لحظه‌ای تامل و درنگ در شخصیتِ داستان می‌شود اما بعد، در سیلِ اتفاقاتِ بعدی، حادثه‌های پیشین به کلی رنگ می‌بازند. در واقع، انسان در میانِ بازیِ وقایع، فراموش می‌کند که لحظه‌ای مابینِ این سیکلِ معیوب و دایره‌وار، درنگ کرده بود. طبق همین روند، شخصیت هیچ‌گاه نمی‌تواند از این دایره بیرون بزند. چرا که خواه‌ناخواه، سیلِ وقایعِ تکراری، او را با خود به پیش می‌رانَد. حتی اراده‌ای هم برای خروج از این دایره حس نمی‌‌‌شود.

نثرِ این متون خشک است و انگار تعمداً در آن‌ها روح جاری نیست، که این موضوع اشاره به زندگی ماشین‌وار بشر دارد. از آن طرف، موقعیت‌های سورئالیستی و غریب، به شکلی بدیهی و طبیعی جلوه می‌کند که مخاطب را یادِ سینمای بونوئل می‌اندازد.

نشان دادنِ جنایت و توحش به طریقی که بسیار ساده و روتین انگاشته می‌شود، از دیگر خصوصیاتِ قابل توجه این داستان‌واره‌هاست. باید این را در نظر داشت که خارمس در دورۀ استالین می‌نوشت و در آن دوران، نوشته‌هایش به دلیل آوانگارد بودن مورد تأییدِ رژیم قرار نگرفت. او عملاً با سانسور مواجه بود و به همین دلیل خارمس از پوچی و همین‌طور از طنز، آن هم به شیوۀ بسیار زیرکانه که به‌راحتی قابل‌تشخیص نیست استفاده کرد تا بتواند همچنان اعتراض خود را نسبت به سیستم بروز دهد. از همین جهت، می‌شود جنایات و توحشی را که در متونش به شکلی اغراق‌شده روتین در نظر گرفته شده و به زندگی روزمرۀ مردم رسیده اشاره‌ای دانست به جنایاتی که در دورۀ استالین گریبانِ مردمِ ساده را گرفته بود.

از مشخصه‌های دیگرِ این داستان‌واره‌ها، «نادیده گرفتنِ واقعیت‌ها» است. در اکثر این متون، یک شخص عنصری واحد را می‌بیند یا تجربه می‌کند اما دیگران به‌سادگی نادیده‌اش می‌گیرند.

یا فسادی که به گونه‌ای فریب‌آمیز به جریان می‌افتد، آن هم درست در زمانی که شخص مشغولِ کارِ دیگری‌ست. اینها تماماً نقدی است بر تحریفِ واقعیت‌ها در زمانۀ پر از سرکوبِ استالین.

فارغ از محتوای این داستان‌واره‌ها، باید در نظر داشت طبق فرمی که خارمس پیش گرفته، شخصیت‌پردازی در کار نیست. شخصیت‌ها تک‌بعدی هستند و بیشتر شبیه یک مهره عمل می‌کنند چرا که ما با داستان روبه‌رو نیستیم. با نوعی قصه یا حکایت روبه‌روییم و در قصه بیشتر سیرِ حوادث است که اهمیت دارد نه شخصیت‌ها.

در آخر، خواندنِ بخشی از کتاب «به حق چیزهای ندیده» که بابک شهاب ترجمه کرده و نشر خوب به چاپ رسانیده می‌تواند شما را با سبک و فضای این داستان‌واره‌ها آشناتر کند.

بخشی از کتاب:

«پیرزنی به دلیل کنجکاوی بیش‌از‌حد از پنجره بیرون غلتید، سقوط کرد و مُرد. از پنجره پیرزن دیگری سرک کشید و ایستاد به تماشای پیرزنِ مُرده، اما به‌دلیل کنجکاویِ بیش‌ازحد، او نیز بیرون غلتید، سقوط کرد و مُرد.

بعد پیرزن سوم از پنجره بیرون غلتید، بعد پیرزن‌های چهارم و پنجم.

اما وقتی پیرزن ششم هم از پنجره سقوط کرد، من از تماشای آن‌ها خسته شدم و به بازارِ مالسفسکی رفتم، جایی که می‌گویند یک شالِ بافته را به مردِ کوری هدیه داده‌اند

نگار نوشادی


برچسب ها : , , , ,
دسته بندی : شماره ۴۳ , معرفی کتاب
ارسال دیدگاه