آخرین مطالب

» پرونده » نیمرخی رنگ‌پریده در کافه‌ای غروب‌زده

«مکان» و «نیستی» در آثار پاتریک مودیانو

نیمرخی رنگ‌پریده در کافه‌ای غروب‌زده

نویسنده: مسعود بربر «من هیچم. هیچ جز نیمرخ رنگ‌پریده‌ای در تراس یک کافۀ غروب‌‌زده. منتظر بودم تا باران بند بیاید، رگبار لحظه‌ای آغاز شده بود که اوت از پیشم می‌رفت.» این جملات آغازین «خیابان بوتیک‌های خاموش» شناخته‌شده‌ترین اثر پاتریک مودیانو است و از همین نخستین جمله می‌توان به جهان یکی از کلیدی‌ترین مفاهیم حاضر در […]

نیمرخی رنگ‌پریده در کافه‌ای غروب‌زده

مسعود بربر

نویسنده: مسعود بربر

«من هیچم. هیچ جز نیمرخ رنگ‌پریده‌ای در تراس یک کافۀ غروب‌‌زده. منتظر بودم تا باران بند بیاید، رگبار لحظه‌ای آغاز شده بود که اوت از پیشم می‌رفت

این جملات آغازین «خیابان بوتیک‌های خاموش» شناخته‌شده‌ترین اثر پاتریک مودیانو است و از همین نخستین جمله می‌توان به جهان یکی از کلیدی‌ترین مفاهیم حاضر در آثار او قدم گذاشت. مکان و هویت مکان‌مند.

در اغلب آثار مودیانو مکان و توصیف آن و رابطه‌اش با زمان نقشی پررنگ دارد تا جایی که گاه نشانی‌های پیاپی از مکان‌هایی که حتی دیگر نیستندخوانندۀ ناآشنا به این مکان‌ها را خسته و دل‌زده می‌کند اما در همین جملۀ آغازین این متن می‌توان دید که مودیانو هویت شخصیت راوی را نه‌تنها به مکانی که در آن حضور دارد وابسته دانسته که اساساً خود را چیزی جز آن نمی‌یابد.

«من هم وقتی خودم بودم که تنها در خیابان‌ها قدم می‌زدم.» (من پاتریک مودیانو هستم، صفحۀ ۹۶)

«سال‌ها با هم قاطی می‌شوند. روزهایی که به‌کندی می‌گذرند، روزهای بارانی. بااین‌وجود من می‌توانستم گاهی اوقات غرق در خلسه‌ای شوم که مرا از این مه غبارآلود فراری می‌داد. حالم حالتی مابین مستی و بی‌خوابی بود. درست مثل وقتی که در هوای بهاری بعد از یک شب‌زنده‌داری در خیابان‌ها قدم بزنید.» (من پاتریک مودیان هستم، صفحۀ۸۵)

«منهیچ‌چی نیستممثل گرد و غبارم.» (آغاز ما در زندگی صفحۀ ۲۷)

مکان‌ها اهداف یا کانون‌هایی هستند که حوادث و رویدادهای معنی‌دار هستی خود را در آن‌ها تجربه می‌کنیم و درعین‌حال نقاط عزیمتی به شمار می‌روند که از طریق آن‌ها به جهت‌یابی و «حضور» در محیط دست می‌یابیم. به گفتۀ نوربرگشولتس (۱۹۷۵:۴۳۱) هر مکان دربرگیرندۀ جهات گوناگون و تعدادی گشودگی است. یعنی درحالی‌که فضا را گستره‌ای باز و انتزاعی می‌بینیم، مکان بخشی از فضاست که به‌وسیلۀ چیزی یا کسی اشغال شده و دارای بار معنایی و ارزشی است. (مدنی‌پور ۱۳۷۹:۳۲)

مکان بخشی از فضای طبیعی یا فضای ساخته شده است که به‌لحاظ مفهومی یا مادی دارای محدوده‌ای مشخص باشد و نتیجۀ رابطۀ متقابل و عکس‌العمل بین سه عامل رفتار انسانی، مفاهیم و مشخصات فیزیکی مربوط به آن است. (افشارنادری ۱۳۷۸:۴)

برای درک مفهوم مکان‌مندی بیش‌ازهمه باید به موریس مرلوپونتی مراجعه کرد. از دید او که درک انسان از محیط را به درک مکان و درک از مکان را کاملاً بدن‌مند می‌داند، مکان بیش از هر چیزی یک ساختار است؛ شبکه‌ای از ارتباطات که بیانگر جنبه‌های خاص ادراک و آگاهی و تجربۀ انسانی است. مکان اگرچه پایۀ جغرافیایی و معمارانه دارد اما زمینه‌ای از فعالیت‌هاست و عموماً دارای یک هویتِ شناختی است. البته باید توجه داشت که این تفکیک مکان به ساختار فضایی و معنا به منزلۀ جدا کردن تجزیۀ مکان به شیوۀ مرسوم علمی نیست. هدف غایی در پدیدارشناسی مکان مطالعۀ مکان به منزلۀ یک کلیت از دیدگاه‌ها و چشم‌اندازهای گوناگون است.

هایدگر در مقالۀ ساختن، سکناگزیدن، اندیشیدن می‌گوید: «مکان محلی است که برای سکنا گزیدن (حضور یافتن) اختصاص یافته است... هنگامی که ما از انسان و مکان حرف می‌زنیم چنین به نظر می‌رسد که انسان در یک سو ایستاده و مکان در سویی دیگر ولی مکان امری نیست که در برابر انسان قرار گیرد. مکان نه شیئی خارجی است و نه تجربه‌ای درونی. چنین نیست که آدمیانی وجود داشته باشند و پیرامونشان فضایی باشد. زیرا وقتی می‌گوییم یک انسان (و در گفتن این کلام به هستنده‌ای می‌اندیشیم که به‌گونه‌ای بشری می‌زید –یعنی کسی که می‌باشد-) آن‌گاه با بیان نام انسان پیشاپیش باشندگی او را هم در درون چهارگانگی (زمین، آسمان، خدایان و میرایان) میان چیزها می‌نامیم. فضا به‌معنای دقیق کلمه همواره پیشاپیش برای میرایان که در آن جای می‌گیرند ملحوظ است. به‌واسطۀ این واقعیت، فضاها گشوده که می‌شوند به مکان باشندگی آدمی تبدیل می‌شوند. این سخن که میرایان هستند به این معناست که آنان در باشیدن خود به‌واسطۀ بودن در میان چیزها و مکان‌ها در فضا امتداد می‌یابند. رابطۀ آدمی با مکان‌ها و از راه مکان‌ها با فضاها، ذاتی باشندگی اوست. رابطۀ انسان با فضا چیزی جز باشیدن به معنای گوهرین آن نیست.» (Heidegger 2021 : 331)

شولتس در مبحث روح مکان می‌گوید: «خاصیت معماری همین است که جایی را به مکان تبدیل کند. این به معنی به‌فعل‌درآوردن محتوای بالقوۀ محیط است

در ادبیات و تحقیقات محیطی و معمارانه پدیده‌هایی که با روش پدیدارشناسانه مورد بررسی قرار گرفته‌اند عبارتند از پدیدۀ مکان، پدیدۀ سکناگزینی، پدیدۀ حس راحتی و در خانه بودن، و پدیدۀ منظر و چشم‌انداز. (پرتوی ۱۳۹۴، صفحۀ ۱۵۶)

اما این حس در خانه بودن مستلزم چند عامل است: مَرزْمند و محصور بودن (و ازآن‌رو ایمن بودن)، در دسترس و روشن بودن همۀ اجزای مکان (و ازآن‌رو آشکار و راززدوده بودن) و ماندن (و ازآن‌رو آشنا بودن).

مرز در تعریف مکان نقشی بنیادین دارد تا آنجا که از ارکان وجودی آن قلمداد می‌شود. یعنی مکان به‌واسطۀ داشتن مرز روشن بین درون و بیرون است که مکان می‌شود. و همین محصور بودن با مرزهای مشخص است که مکان را ایمن می‌کند. خواص محصورکنندگی مرز به‌وسیلۀ گشودگی‌های آن (بازشوها/درهای) آن است که تعیین می‌شود. در می‌تواند سرآغازی باشد که باز یا بسته است (و غالباً هم باز و هم بسته به شمار می‌رود). در تجربۀ جابجایی ایمن از بیرون به درون و بالعکس را فراهم می‌کند و هر نقل و انتقالی خارج از این گشودگی‌های روشنْ ناایمن و از جنس تعرض است و آنکه از مرزها (و نه گشودگی‌ها) می‌گذرد، متعرض است.

«ما می‌تونیم همین جا بمونیم و درو قفل کنیم تا یه وقت اون دو نفر سرزده نیان اینجا.» (آغاز ما در زندگی صفحۀ ۳۶)

به این ترتیب مرزْ بیگانه و خودی را از هم جدا می‌کند؛ نوعی گرد هم آوردن، در میانه، جایی که چشم‌اندازی مشترک به جهان در آن باز شده، و آن را روی زمین مستقر و تصدیق می‌کند. مرز و آستانهْ عناصر مکان را بنیان می‌نهند و حس نیاز به مکان، تعلق به محیط و اِشراف به محیط، از طریق این خواص مکان است که تأمین می‌شود. زمانی فرد احساس امنیت و در خانه بودن می‌کند که «اینجا» باشد (درون مرزهای مکان) و نه آنجا (بیرون مرزهای مکان)؛ بدین‌سان ایمن است نه وحشت‌زده و گریزان؛ محصور است نه «در معرض»؛ در آسایش است و نه در فشار و اضطرابِِ گریز.

مودیانو در چندین سطح به ویرانی این آشنایی و امنیت و در خانه بودن دست می‌زند: افرادی که از مرزها گذر می‌کنند و نه از گذرگاه‌های روشن؛ مکان‌هایی که همه اجزای آن روشن نیست و رازآمیز است؛ و البته نقضِ ماندن:

او مدام از مکان‌هایی می‌گوید که دیگر نیستند؛

آدم‌هایی که مدام از شهری به شهری و در هر شهری از خانه‌ای به خانه‌ای و از مکانی به مکانی (اغلب پنهانی و موقت) نقل‌مکان می‌کنند. آدم‌هایی که همه بیگانه و بی‌مکان و بی‌هویتند. آدم‌هایی که نیستند. زمانِ ویرانگر، رازآمیزی، حافظۀ خیانتکار و داسِ فراموشی آن‌ها را به نیستی رانده است.

«سایه‌های دیگری هم بودند. خیلی‌های دیگر هم بودند که من نام‌هایشان را فراموش کرده‌ام و حتماً تا حالا مرده‌اند، آن هم با مرگ‌هایی وحشتناک.» (من پاتریک مودیانو هستم، صفحۀ ۹۸)

«چه دیدار غریبی! فکر می‌کردم شماها خیلی وقت پیش مردینشما هنوز زنده‌این؟ اینجا تو کوچه چی کار می‌کنین؟ ساعت ۲ صبحه.» (آغاز ما در زندگی، صفحۀ ۴۴)

مکان‌های رازآمیز و ناآشکار، آدم‌هایی که نیستند، و مکان‌هایی که نیستند مضمون مکرر داستان‌های مودیانو هستند؛ داستانِ هستیِ گذرنده‌ای که هر لحظه نابود می‌شود. گذشته می‌شود. درگذشته می‌شود. گذشته‌ای که دیگر نیست.

«مدیر تئاتر به من گفت که شب‌ها تو سالن‌های نمایش اتفاقات عجیبی می‌افته. وقتی به سکوت این فضا و ردیف صندلی‌های خالی عادت کردی یه صداهایی به گوشِت می‌خوره اما اون‌قدر دورند که بلافاصله نمی‌تونی تشخیصشون بدی. باید روزها و ماه‌ها بگذره تا واقعاً بتونی این صداها رو بشنوی. یه تمرین واقعیه. یه‌کم شبیه یوگاست.» (آغاز ما در زندگی، صفحۀ ۳۹)

«حالا می‌فهمم صدای کسایی که از همون ابتدا اینجا بازی کردن در تمام این دیوارها، این صحنه و این بالکن‌ها رسوخ کرده. مثل یه جعبه موسیقی کافیه که یه دکمه رو که احتمالاً یه جایی تو پشت صحنه است فشار بدیم و اون‌وقت تمام این صداها و این نمایشنامه‌ها رو که از پنجاه سال پیش تا الان اینجا اجرا شده می‌شنویم. با این اوصاف واقعاً فکر می‌کنی که سالن هنوز هم ساعت ۲ صبح خالیه؟ من مطمئنم که تو این ساعت تماشاگران قدیمی برمی‌گردند تا در نمایشنامه‌های قدیمی حضور داشته باشند. یه جور بازگشت ابدیه. ولی ما اون‌ها رو نمی‌بینیم. اون‌قدری که باید دقت نمی‌کنیم.» (آغاز ما در زندگی، صفحۀ ۴۱)

گذشته و درگیری با آن و حافظه و فراموشی از دیگر مضامین مکرر آثار مودیانو است که هم «ماندن» و «آشنایی» و هم «روشنی» و «امنیت» را به چالش می‌کشد:

«زندگی ادامه داشت بدون اینکه ما بفهمیم در این لحظۀ خاص چرا اینجا هستیم، با این آدم‌ها، به جای اینکه با دیگران باشیم، در جای دیگری. آیا این نسخۀ اصلی فیلم است یا یک کپی از آن؟ امروز در خاطراتم فقط صحنه‌های کوتاه باقی مانده است.» (من پاتریک مودیانو هستم، صفحۀ ۸۳)

مضمونی که در فضای معماگونه و رازامیز آثار مودیانو همچون آینه‌های رویارو مکرر می‌شود تا جایی که خوانندگانِ مجموعۀ آثار او را به تردید می‌اندازد که کدام ماجرا مال کدام کتاب بود؛ تا جایی که حتی خودش نیز آن‌گونه که در مصاحبه‌ای گفتهدچار این فراموشی می‌شود. فراموشی گنگی که با تردید در حقانیت نوشتن نیز همراه است:

«من از خودم می‌پرسم آیا زنده کردن سال‌های مرده‌ای که من از آن‌ها در اینجا صحبت می‌کنم کار درستی است؟» (من پاتریک مودیانو هستم، صفحۀ ۹۵)

آدمی که خانه ندارد، خانواده هم ندارد؛ کودکی رهاشده و در گریز است:

واقعا خانوادۀ عجیب‌وغریبی داری.

تو فکر می‌کنی بشه بهش گفت خانواده؟ (آغاز ما در زندگی، صفحۀ ۱۸)

«کدام خانواده؟ همان خانوادۀ اجاره‌ای برای یک شب در فیلم ملاقات با سانلی؟ (من پاتریک مودیانو هستم، صفحۀ ۱۰۴)

آدمی برای بیگانه نبودن باید در مهار باشد، پیش‌بینی‌پذیر، با مکان مشخص. باید معلوم باشد هر کس در چه زمانی در کدام مکان است. همان‌گونه که فوکو به‌خوبی تشریح کرده، نهادهای اجتماعی ساخته شده‌اند که موقعیت جغرافیایی بدن آدم‌ها را پیش‌بینی‌پذیر و بدین‌سان آدم‌ها را مهار کنند. آدم‌ها به جز شب‌ها (که باید در خانۀ مشخص خودشان باشند) وقت کودکی در مهد کودک و بعد مدرسه، در سربازخانه یا دانشگاه و بعد در محل کارند. آدمی که مکان جغرافیایی بدنش مشخص نیست یا ولگرد است یا دزد یا دیوانه و باید به دارالتادیب، زندان یا بیمارستان برود. ناامن است. و آدم‌های مودیانو این‌چنین‌اند. همواره تحت تعقیب و در گریز. همواره پیش‌بینی‌ناپذیر؛ یا دست کم باید این‌طور باشند. می‌خواهند این‌طور باشند.

به همین دلیل بیگانه و غریب و حسرت‌بار و اندوه‌فزایند. تنها وقتی که از بیگانگی می‌رهند، زمانی نیست که مثل دیگران آزادی فردی‌شان نقض شده و پیش‌بینی‌پذیرند، بلکه زمانی است که دیگران همچون انان رها و پیش‌بینی‌ناپذیر شده‌اند:

«بعدازظهرها کنار آب‌بند قدم می‌زدیم و تا قسمتی از ساحل که پرجمعیت‌تر بود پیش می‌رفتیمهیچ‌وقت به‌اندازۀ آن روزها خوشحال نبودیم. گم‌شده در خیل جمعیتی با رایحۀ روغن ضدآفتاب آمبرسولر. بچه‌ها در اطرافمان قلعه‌های ماسه‌ای درست می‌کردند و دست‌فروش‌ها با گذشتن از وسط آدم‌ها بستنی‌هایشان را تبلیغ می‌کردند. آن یکشنبه‌های اوت ما مثل بقیۀ مردم بودیم و هیچ فرقی با آن‌ها نداشتیم.» (یکشنبه‌های اوت، صفحه ۱۳۹)

البته که این یگانگی با دیگران ماندگار نیست. موقت و زودگذر است. آدم‌ها به کارشان برمی‌گردند؛ به زندگی‌شان، به محله‌شان، به خانه‌شان. نه همچون آدم‌های مودیانو، بی‌هویت، بی‌خاطره، بی‌خانه، بی‌محله:

«یکی از آن سینماهایی که فراموش کرده‌اند خرابش کنند. ته یک محلۀ گم‌شده.» (من پاتریک مودیانو هستم، صفحۀ ۹۶)

شخصیت‌های مودیانو در پایان تنها و بیگانه‌اند چرا که خانه ندارند، محله ندارند، هویت ندارند، آن‌گونه که در آخرین بند از نمایشنامۀ «آغاز ما در زندگی» پیداست:

«اگر بدونی پاریس چقدر عوض شده. حس می‌کنم دیگه به اینجا تعلق ندارم. اما جرئت ندارم اینو به کس دیگه‌ای جز تو بگم. روزها یکی پس از دیگری سپری می‌شن و هر روز من با تنهایی می‌جنگم اما بااین‌حال از بعضی محله‌ها که گذر می‌کنی ناگهان خودت رو همون‌طور که بودی پیدا می‌کنی. مثلاً شب‌ها دیر وقت، نزدیک سالن تئاتر، نبش خیابون ماتورن. یه شب از اونجا رد می‌شدم. نسیم ملایمی می‌اومد. تردید کردم که از این خیابون تا سالن تئاتر رو پیاده بیامکه صدای خنده‌هاتو پشت سرم شنیدم.» (آغاز ما در زندگی، صفحۀ ۷۷)

نمایشنامه‌ای که اتفاقاً آغازش همۀ آنچه را دربارۀ مؤلفه‌های اصلی آثار او گفتیم در خود یک‌جا دارد؛ پوچ بودن گذشته را پیشفرض می‌گیرد، تنهایی آدمی را به تصویر می‌کشد، از (و با) آدمی که دیگر نیست سخن می‌گوید، از فراموشی هراسان است و سرانجام همه چیز را از مکانی رازآمیز آغاز می‌کند:

«نمی‌خوام سال‌ها رو بشمارماین اتفاق‌ها به گذشته تعلق ندارند اما وقتی دوباره بهشون فکر می‌کنم یه‌دفعه احساس پوچی بهم دست می‌ده. هیچ‌کس نیست که دربارۀ این اتفاقات باهاش حرف بزنم. ازاین‌گذشته دلم می‌خواست فقط با تو درباره‌شون حرف بزنم. می‌ترسم بعضی از جزئیات رو فراموش کنم. بعد از اون اتاق کوچیکه که مدیر تئاتر اونجا مستقر بود…» (آغاز ما در زندگی صفحۀ ۹)

منابع:

– Heidegger, Martin (2021) Bauen Wohnen Denken, Klett Cotta.

افشارنادری، کامران (۱۳۷۸)، از کاربری تا مکان، مجلۀ معمار، شمارۀ ۶.

مدنی‌پور، علی (۱۳۷۹)، طراحی فضای شهری، ترجمۀ فرهاد مرتضایی، تهران، شرکت پردازش و برنامه‌ریزی شهری.

نوربرگ – شولتس، کریستیان (۱۳۸۰)، تفکر هیدگر دربارۀ معماری، ترجمۀ نیر طهوری، مجلۀ معمار، شمارۀ ۱۲.

مودیانو، پاتریک (۱۳۹۳)، خیابان بوتیک‌های خاموش، ترجمۀ ساسان تبسمی، تهران، انتشارات افراز.

پرتوی، پروین (۱۳۹۴)، پدیدارشناسی مکان، تهران، انتشارات فرهنگستان هنر.

مودیانو، پاتریک (۱۳۹۷)، من پاتریک مودیانو هستم، ترجمۀ نازنین عرب، تهران، انتشارات نگاه.

مودیانو، پاتریک (۱۴۰۲)، یکشنبه‌های اوت، ترجمۀ منیره اکبرپوران، تهران، نشر چشمه.

مودیانو، پاتریک (۱۴۰۳)، آغاز ما در زندگی، ترجمۀ آیدا شیرینی، تهران، انتشارات مهراندیش.


برچسب ها : , , , , , , , , ,
دسته بندی : پرونده , شماره ۴۲ , ویژه
ارسال دیدگاه