آخرین مطالب

» پرونده » بیژن، بیژن خودمان

بیژن، بیژن خودمان

علی باباچاهی پس از دو سال زیر و رو کردن مجموعه‌های شعر و مجلات و فصلنامه‌ها و گاهنامه‌ها و … بالاخره موفق شدم یک ماه پیش کتاب «گزاره‌های پیوست» (۹۰سال شعر نو فارسی) را به ناشر –دیبایه– تحویل دهم. این کتاب دارای فصل‌بندی‌هایی است که عنوان هر یک از شعرهای نیما برگرفته شده است. این عنوان‌ها کم‌وبیش […]

بیژن، بیژن خودمان

علی باباچاهی

پس از دو سال زیر و رو کردن مجموعه‌های شعر و مجلات و فصلنامه‌ها و گاهنامه‌ها و بالاخره موفق شدم یک ماه پیش کتاب «گزاره‌های پیوست» (۹۰سال شعر نو فارسی) را به ناشر –دیبایهتحویل دهم. این کتاب دارای فصل‌بندی‌هایی است که عنوان هر یک از شعرهای نیما برگرفته شده است. این عنوان‌ها کم‌وبیش ناظر بر خصوصیت‌های شعر شاعرانی است که زیر آن عنوان آمده‌اند. در مقدمۀ کتاب از حکمت این کارها صحبت کرده‌ام. غرض اما؛

فصلی از این کتاب «به سوی راه دگر می‌گذرند» اسم‌گذاری شده، آن هم در دو بخش:

الف. احمد شاملو، فروغ فرخ‌زاد

ب. احمدرضا حمدی، بیژن جلالی

تقسیم‌بندی‌ها لزوماً برمبنای اعتبار و ارزش شعر شاعران صورت نگرفته است بلکه همان‌گونه که تلویحاً اشاره شد از جنس (سنخیت) شعر آن‌ها خبر می‌دهد. حضور بیژن جلالی زیر عنوان یادشده نیز به این نکته اشاره دارد. بیژن راه بی‌دردسری را پیموده ولی به هر صورت راهی است «دگر».

«دگر»یت شعر بیژن جلالی از جنس شعر احمدرضا احمدی است و ناگفته پیداست که در مرتبه و از جنس شعر شاملو و فروغ نیست. شعر بیژن همچون شخصیت این شاعر صاف و ساده و متین و آرام است ولی این همه کافی نیست که «دگر»یت او را ممتاز و معتبر سازد.

جلالی معنانگاری حرفه‌ای است، بی‌آن‌که ماهرانه عمل کند. شعر او ثبت احوالات اوست که غالباً به‌لحاظ عاطفی مؤثر و جذاب است: دست و رو شستن در جوی آب روانی است که صفابخش نیز هست. به گمان من شعر در اجرای زبانی قدر و قیمت خود را نشان می‌دهد؛ اجرای زبانی اما به پیچیده و معقد‌نگاری ربطی ندارد. شعر ویرایش‌پذیر جلالی همچون شعر احمدرضا احمدی فاقد دغدغۀ زبانی است. این تذکر بیجا شاید منظورم را از دغدغۀ زبانی مشخص کند. هرچند دستاوردی جز دشمن‌تراشی ندارد و اما تذکر!

اگر فروغ فرخ‌زاد فرصت این را پیدا کرده بود که حدوداً نثر کهن فارسی –لااقل بخشی از تذکرهالاولیای عطاررا بخواند از «پیش‌شعر»‌های آن روز احمدرضا احمدی نمی‌شد اندر شگفت!

ولی همیشه حق با کسی است که می‌بیند. فروغ هم اختیار چشم و چرای خود را دارد/داشت.

این توضیحات اما به این معنا نیست که از شعرهای این دو شاعرِ همچنان عزیز خوشم نمی‌آید.

چرا که در کتاب سه جلدی «گزاره‌های منفرد» که چاپ دوم آن هم‌اینک در بازار مسگران(!) است مدام با این دو شاعر با روی خوش دیدار کرده‌ام و در جلد اول این کتاب (صفحۀ ۳۰۱) شعر «خاطرات من» احمدی را ستوده‌ام که بیش از صد سال زنده باشد! و اما؛

یک باغ زیبا

چون چهره‌ای است زیبا

که در آن

امکان

هزاران خوشبختی هست (بیژن جلالی)

بی‌گمان شعر دلنشین و شیرینی است اما به جز شکردهنی مایه‌هاست خوبی را!

بیشتر شعرهایی که با محوریت تشبیه و ادات تشبیه و استعاره شکل می‌گیرند با بلندپروازی‌های شاعرانه بیگانه‌اند:

۱٫جهان چه ساده

است

چون داستانی است که

۲٫ تن تو

چون سپیدارهاست

۳٫ تن تو

چون باران‌هاست

۴٫ کاغذ سفید

چون روز است

اما نکته اینجاست که تأکید من بر زبان نه صرفاً به گونۀ شعر شاملو از یک طرف و رؤیایی از طرف دیگراین امکان (استعداد؟!) را از من سلب نمی‌کند که از شعر دوستان «کم‌زبان» یا «بی‌زبان» لذت نبرم و از موقعیت هنری آن‌ها بی‌خبر باشم. شاهد آن هم تا امروز دو کتاب «عاشقانه‌ترین‌ها» و «سه دهه شاعران حرفه‌ای» است که بیژن جلالی و احمدرضا احمدی را زیر عناوینی قابل‌درنگ و در کنار شاعرانی قرار داده‌ام که یا نوآفرین یا آوانگارد بوده یا هستند. بی‌انصافی هم حدی دارد! پس بخوانید:

گل‌ها می‌درخشیدند

و با رنگ‌های خود زمین را

روشن می‌کردند

و من از خود می‌پرسیدم

آیا خورشید نیز

از جنس گل‌هاست

یادش و شعرش گرامی باد.

بهمن‌ماه هزار و سیصد و نود.


برچسب ها : ,
دسته بندی : پرونده , شماره ۴۳
ارسال دیدگاه