آخرین مطالب

برگ هنر شماره ۲۸
- گریختن به هستی، یا سفـر به درون؟
- علل و دلایل جزایر صحرایی
- دربارهی برتری ادبیات انگلیسی-آمریکایی
- فروید، دلوز، گاتاری و انسانشناسی سیاسی
- هنر و جوامع مراقبت -ژیل دلوز
- درباره والت ویتمن -نوشته ژیل دلوز
- تصویر فیلسوف در مقام سینمارو
- جامعهی انضباطی یا جامعهی کنترلی؟
- ادبیات در فلسفهی ژیل دلوز و مرگ منتقد ادبی
- نقد روانکاوی میل: فروید، لاکان، دلوز
- الن سیکسو یا نوشتن بارقهوار
- سوزنبان: ژولی، ژنرال و خاطراتِ نهان
- جادهی اجمانت (ای. ال. داکترو)
- سیاهِ عمیق (مهدی میلادی)
- روز چهل و سوم (خوشه شایان)
- کولی توی آینه (مریم علیاکبری)
- عذرخواهی (مائده قضاوی)
- بستنی (تومریس اویار)
- گفتمان پرسشگرانه دربارهی رمان خوانندهگرای «آخرین روزهای زندگی هلاله»
- گرایش اهریمنی، سیاست و جامعه در شیاطین داستایفسکی
- شهر در مدار: نگاهی به رمان «مدار صفر درجه» احمد محمود
- ققنوس آواز ایران
- مردی هست که عادت دارد با چتر بکوبد تو سرم
- درد سیاوش
- توصیف منطق عشق و عقل در زندگی جین ایر
- فلات سبز مهآلود
- امین فقیری؛ ستایشگرِ انسان و طبیعت
برای استاد شجریان
ققنوس آواز ایران
او نه تنها آواز که فهمیدن شعر با یاری خُنیا را بنیاد نهاد. آنانی که در فن و دانش موسیقی آگاهی دارند میدانند که در گذشته آواز چگونه خوانده میشده است و استاد شجریان با سختکوشی و آگاهی و تیزهوشی خود اکنون آن را به چه گونه ساخته و پرداخته کرده است.

پیمان پورشکیبایی
(همه مطالب این نویسنده)
ای گُلِ خوشبوی اگر صَد قَرن باز آید بهار
مثلِ من دیگر نبینی بلبلِ خوشگوی را
سعدی
هنرمند از آن روی آشکارنمای سرشت آفریدگار است که هنر را میآفریند. خُنیا، یارِ آهنگین شعر در فراز و فرود تاریخ، داشتههای ملتی کهن را پاسداری کرده است. آگاهی ازپندارها، اندیشهها، گفتارها، ناگفتهها، کردارها و ناکردهها از سوادِ سوختهی شهر شعر و خُنیا پیداست. مردان و زنانی که در این سرزمین زیستهاند، عشق ورزیدهاند و رنج بردهاند، در پیکر شعر و خُنیا جاودانهاند. رَدی از کاروانِ شعر و خُنیا، گُمکردههای پیشین فرهنگ و تاریخ و آرزوهای فرا راه مردم این سرزمین را راهنما بوده است. چرا که شعر، سخن و خُنیا تنها با جان، خرد و احساس از کِلکِ مردان و زنانی ارزش جاودانگی مییافته که همهی مردمان گیتی را مینگریستند. بیان این جان و تنِ همسان به دست توانای شاعر و خواننده، دستیافتنی میشود و این دو از آن روی که آفریدگارِ خُنیایِ سخن میشوند، نزد ایرانیان ارزشی ویژه مییابند.
هفدهم ماهِ مِهر از سال ۱۳۹۹، روز پَرکشیدن ققنوس آوازِ ایران، استاد محمدرضا شجریان بود. بیگمان این مرد بزرگ و روشنفکر استادی بیمانند در آواز و موسیقی، شعرخوانی، تصنیفخوانی، خوشنویسی، پرورش گُل و باغداری، سازآفرینی و هنرشناس و هنرپرور است. آنچه همگان از استاد محمدرضا شجریان برشمردهاند گویای این نکته است که زنان و مردان این آب و خاک دوستدار هنر و هنرمند بوده و ارج و ارزش این گوهر ناب را میشناسند. فرّه ایزدی هنرِ آواز که فروغی از سوی دادار جهان است به وی سپرده شد تا همچون استاد توس، فردوسی که زبان پارسی را ازگزند رهانید، او نیز شکوهِ آواز ایرانی را برای ایرانیان بازشناسد و از گزند برهاند. هم اوست که نه تنها با پشتوانهای قدرتمند به نام شعر آشناست که از خُنیا نیز بهره برده تا هنر خواندنِ انسان را با برترین زبان ادبیات جهان در هم آمیزد و جهانیان را به شگفتی وادارد. او یکتنه در برابر سختیها و دشواریهای پیش رو که همه از آن آگاهیم ایستاد و با آگاهی، سختکوشی و باور خود ارمغانی بس ارزشمند، برتر از گنجی گرانبها را به ایران و ایرانی بخشید.
استاد محمدرضا شجریان از هزارتوی مازهای پیچیده آواز گذر کرد و بخت یار وی شد تا آموزههای خود را از بزرگان ایران زمین، خوشهچینی کند و با کنجکاوی، عشق، سختکوشی، راه دشواری را بپیماید و در این راه به جایگاهی دستنیافتنی برسد و سَنجهای شود برای آیندگانی که دوستدار هنر آوازند.
به راستی قرنها باید بگذرد تا چنین بزرگانی در سرزمینی زاده و پرورده شوند. این هنرمند بزرگ و بیهمتا در یاد و قلب مردم جای دارد که جاودانگی را در پی دارد. او در قَلَم نویسندگان اسطورهای خواهد شد چون فردوسی، مولوی، سعدی، حافظ، خیام و. . . تا ایران هست جاودانه خواهد ماند. آوازها و ترانههای او زمزمهی خواندن هر ایرانی خواهد بود و سینه به سینه دوام خواهد یافت. آوازها، تصنیفها، مناسبخوانیها و نوآوریهای او در موسیقی را، که ریشه در فرهنگ ناب ایرانی دارد، سالها در دانشگاهها تدریس خواهند کرد و پژوهشگران سالها باید این دستاوردها را پژوهش کنند و بیاموزند.
کشیدم سرمه برچشمم ز خاک پای بینایان
که تا بینم به چشم دل رخت با نور بینایی
مرا توصیفکردن از تو لازم نیست در عالم
که در خوبی به هر جایی تو بیشک آشکارایی
محمدعلی پورشکیبایی
او نه تنها آواز که فهمیدن شعر با یاری خُنیا را بنیاد نهاد. آنانی که در فن و دانش موسیقی آگاهی دارند میدانند که در گذشته آواز چگونه خوانده میشده است و استاد شجریان با سختکوشی و آگاهی و تیزهوشی خود اکنون آن را به چه گونه ساخته و پرداخته کرده است. آوای آسمانی، توانِ خوانش، فهم شعر، درست خواندنِ بی کم و کاست، از او آوازخوانی بیهمتا و دستنیافتنی ساخته است. بیگمان بر این باورم که اگر همچون استاد توس، فردوسی، کسی زاده شود از ققنوس آواز ایران محمدرضا شجریان نیز زاده خواهد شد.
در این گفتار آنچه در خور نگارش آمده است تنها فن و دانش موسیقی نیست بلکه بُنمایههای فرهنگی و ایرانیت سرزمینی است که به آن عشق میورزیم. بیگمان گردانندهی گنبد مینا فرزندی را به این سرزمین ارمغان داد که نوای مرغ سحر را بخواند تا به خواب رفتگان را بیدار کند. او بیداد را خواند تا شهرِ یاران به شهریاران بسپرد. عشق داند که او چه کرده است. دستان خُنیاگرِ آوای او از زبان حافظ و سعدی پردهدَری میکنند. او دل در گرو آستان جانان دارد و بر باوری استوار از عشق نوا میخواند. او در خیال من و توست تا با زبان آواز با پندِ برگرفته از اندیشه در شعر، معمای هستی را دریابد. او آسمان عشق را در شب، سکوت و کویر، فریاد میزند. او گلبانگِ ربّنا سر میدهد تا بگوید از زنجیرهایی که پایت را بسته است رها شو!
او بر فراز تپه ماهورها با تَذَروی آوازمیخواند تا قاصدکی پیداشود و پیام نسیمِ آزادی را نوید دهد. دل مجنونی دارد این خسروخوبان و هر بار با غُرِّش رعدی دژخیمگون با نوای مرغ شباهنگ به پیش میرود تا به فرجام خلوتگزیده در کنار یار دیرین خویش ققنوسی هزارساله در توس آرام جان مییابد.
آری او ققنوسِ آوازِ ایران است. گویند ققنوس هزار سال عمر کند و چون هزار سال بگذرد و عمرش به آخر آید هیزم بسیار گرد آورد و بر بالای آن نشیند و سرودن آغاز کند و مست شود و بال برهم زند چنانکه آتشی از بال او به کوشش در هیزم اُفتد و خود با هیزم بسوزد. از خاکسترش، تخمی پدید آید و او را جفت نمیباشد و موسیقی را از آواز او دریافتهاند.
دیگر توان نوشتنی نیست چرا که اشک راه دیدگان را بسته است و این درد جانسوز از نبود این بزرگ درد کمی نیست. ما برای این ایرانی شدهایم که همچون او بزرگانی را داشتهایم و از آن بر جهانیان میبالیم. به راستی اگر ایران ما از این مردان و زنان باشکوه تهی شود و ما برای ادامهی راه آنان که راه راستی است نکوشیم دیگر به چه بنازیم و ببالیم؟ برماست که ارج و ارزش هنرمندان سرزمینمان ایران باشکوه را بدانیم و به فرزندان ایران بیاموزیم. روان استاد محدرضا شجریان شاد و نام و راهش مانا و جاوید باد.
برچسب ها : پیمان پورشکیبایی , محمدرضا شجریان
دسته بندی : شماره ۲۷ , موسیقی