خبرهای ویژه
- مردی هست که عادت دارد با چتر بکوبد تو سرم
- درد سیاوش
- توصیف منطق عشق و عقل در زندگی جین ایر
- فلات سبز مهآلود
تاریخ انتشار : 2021/01/25 - 17:37
درد سیاوش
نویسنده: اسماعیل فصیح نشر صفیعلیشاه چاپ اول ١٣۶۴ چاپ هشتم ۱۳۹۸ ٣٢۷ صفحه ۴۵ هزار تومان کتابهای اسماعیل فصیح همیشه مورد استقبال کتابخوانها بوده است. شاید بتوان فصیح را یکی از نویسندگان ایرانی دانست که نوشتههایش هم مخاطبان عام را به خود جلب کرده و هم مخاطبان خاص را. نثر ساده و آمیخته به طنز […]

نویسنده: اسماعیل فصیح
نشر صفیعلیشاه
چاپ اول ١٣۶۴
چاپ هشتم ۱۳۹۸
٣٢۷ صفحه
۴۵ هزار تومان
کتابهای اسماعیل فصیح همیشه مورد استقبال کتابخوانها بوده است. شاید بتوان فصیح را یکی از نویسندگان ایرانی دانست که نوشتههایش هم مخاطبان عام را به خود جلب کرده و هم مخاطبان خاص را. نثر ساده و آمیخته به طنز او سبب شده که داستانهایش پرکشش و پرمخاطب باشد. او در دهههای۶٠ و٧٠ یکی از پرفروشترین نویسندگان معاصر بوده. رمانهای شراب خام، ثریا در اغما، داستان جاوید و درد سیاوش از مهمترین آثار او هستند. اسماعیل فصیح را میتوان در زمرهی نخستین نویسندگان ایرانی دانست که طبقه متوسط شهری و مناسبات زندگی شهری را وارد رمان فارسی کردند. وی از نخستین نویسندگانی است که در کتاب زمستان ۶٢ به ماجرای جنگ ایران و عراق پرداخته. فصیح به گفتهی خودش از محمدعلی جمالزاده، بزرگ علوی و احمد محمود بسیار تاثیر گرفت و علاقهی زیادی به آثار صادق چوبک و ارنست همینگوی داشت و زمانی که در دانشگاه میزولامونتانا مشغول به تحصیل در رشتهی ادبیات انگلیسی بود، دیداری کوتاه و گپ و گفتی دوستانه با ارنست همینگوی داشت. بسیاری از داستانهای فصیح برگرفته از اتفاقات و تجربیات زندگی شخصی اوست. اولین رمانش با نام شراب خام در سال ١٣۴۷ زیر نظر نجف دریابندری با ویراستاری بهمن فرسی در انتشارات فرانکلین چاپ و منتشر شد که به داستان زندگی مردی به نام جلال آریان میپرداخت. چند سال بعد همین جلال آریان راوی داستان درد سیاوش میشود. جلال که راوی و شخصیتِ اول بیشتر داستانهای فصیح است به مانند خود اسماعیل فصیح تحصیلکرده آمریکا، کارمند شرکت ملی نفت ایران و ساکن آبادان است. همسر نروژی اسماعیل فصیح هنگام وضع حمل به همراه نوزادش فوت کرد و جلال آریان هم همسر جوانش را هنگام زایمان از دست داده. ماجرای شباهت زندگی و سرنوشت آقای نویسنده با راوی داستانهایش در شراب خام شکل میگیرد، در زمستان ۶٢ شدت مییابد و در عشق و مرگ به اوج خود میرسد. جلال آریان درد سیاوش را با آب وتاب هرچه تمامتر روایت میکند. فصیح درد سیاوش را سالها پیشاز انقلاب اسلامی نوشت ولی این کتاب نخستین بار در سال ١٣۶۴ منتشر شد. در همان سال شاهکار بزرگ فصیح، رمان زمستان ۶٢ نیز منتشر شد که به عقیدهی برخی منتقدان میتوان آن را در ردیف ده اثر برتر ادبیات معاصر ایران قرار داد.
- درد سیاوش مانند سایر رمانهای فصیح از نثری ساده و شخصیتپردازی بسیار قوی برخوردار است. شاید ترجمهی آثار روانشناسی در کنار داستاننویسی سبب شده که فصیح بتواند شخصیتهای داستانهایش را به خوبی ساخته و پرداخته کند به گونهای که خواننده میتواند به راحتی شخصیتها را تصور کند یا حتی با برخی از آنها همزادپنداری کند. درد سیاوش از نظر محتوی، لحن و زبان، داستانی واقعگراست. داستان از نظرگاه اول شخص توسط جلال آریان روایت میشود و خواننده شخصیتها را از دریچهی نگاه جلال میبیند. آریان یا همان فصیح در درد سیاوش که میتوان گفت وامدار افسانهای ایرانیست، خواننده را قدم به قدم با خود در خیابانهای تهران همراه میکند و به جستجوی خسرو، پسر سیاوش میبرد. او جابجا از زندگی و سرنوشتِ سیاوشِ داستان شاهنامه یاد میکند. خسرو تاز دامادِ خواهر جلال است که جشن عروسیاش به دست عمویش شهروز به هم ریخته. جلال آریان در حین جستجویش برای یافتن خسرو و دانستن سرنوشت سیاوش، خواننده را با تکتک افراد خانوادهی عجیب خسرو آشنا میکند و روابط پیچیدهی خانوادگی آنها را آشکار میکند و در این میان گاهگاهی هم از مورسو قهرمان داستان بیگانهی کامو میگوید. داستان در تهرانِ سال ١٣۵۵ اتفاق میافتد، بیست و سه سال پس از ناپدید شدن سیاوش ایمان. سیاوش پسر بزرگ سناتور ایمان، از خانوادهای بسیار متمول بوده که به دلیل گرایشهای عرفانی و علاقه به زرتشت، درس و دانشگاه را رها کرده، از خانواده جدا شده، به دین زرتشت گرویده و زندگی درویشانهای را در باغی در کرج در پیش گرفته و در روز ٢٨ امرداد ١٣٣٢ زمانی که خسرو کودکی یک ساله بوده، هنگام شنا در رود کرج ناپدید شده و همسرش فرخ که همان مادر خسرو است پس از این ماجرا با سرهنگ عباس دیوانلقا ازدواج کرده. خسرو حالا میخواهد بداند در پسِ ناپدید شدن سیاوش چه رازی نهفته است و برای فهمیدن این راز عروس خود را رها کرده و آوارهی خیابانهای تهران شده است. در نگاه اول میتوان داستان درد سیاوش را، داستانی پلیسی و حتی جنایی دانست که از متنی سرراست و ساده بدون پیچیدگیهای ادبی برخوردار است. هرچند که پیچیدگی روابط خانوادگی و نسبتهای فامیلی در جاهایی از داستان ممکن است خواننده را گیج کند اما در مجموع سیرِ داستانی روان و ساده است البته نمیتوان انکار کرد که ذهن خوانندهی حساس و نکتهسنج، گاه درگیر سؤالاتی میشود و میخواهد که اشکالاتی بر نویسنده وارد کند اما با کمی دقت و تیزبینی درد سیاوش را میتوان وامدارِ سیاوش شاهنامهی فردوسی، بیگانهی کامو و هملتِ شکسپیر دانست و آن را داستانی سمبولیک و اسطورهای نامید. شخصیتهای اسطورهای همواره در طول تاریخ از حوادث مختلف اجتماعی و سیاسی تاثیر گرفتهاند و بر آنها تاثیر گذاشتهاند. نویسندگان نیز چنین بودهاند و در این میان گاه رد پای شخصیتهای اسطورهای را هم در داستانهای معاصر آنها میتوان دید. واقعه ٢٨ امرداد ١٣٣٢ یکی از تأثیرگذارترین اتفاقات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در تاریخ معاصر ایران بود که سبب شد بسیاری از نویسندگان حوزهی ادبیات داستانی به استفاده از اسطورههایی که بازتابدهندهی ناخودآگاه جمعی مردم ایران در سالهای بعد از آن هستند، گرایش پیدا کنند. در واقع درد سیاوش بطور خاص یکی از داستانهایی است که نشان دهندهی جریان اسطورهگرایی نویسنده در سالهای پس از ۳۲ است. با توجه به شخصیت اسماعیل فصیح ، تجربیات شخصیاش، زمانهای که در آن میزیسته، نگرش و طرز فکرش میتوان گفت که وی با تکیه بر روایت اسطورهای داستان سیاوش شاهنامهی فردوسی، به بازآفرینی شخصیتهای شاهنامه و فضاهای اسطورهای کهن، متناسب با موقعیت زمانی و مکانی داستان پرداخته و داستانی خلق کرده که در عین سادگی نثر و خط روایت و ملموس بودن شخصیتها میتواند بسیار پیچیده تلقی شود و ذهن خواننده را به بازی بگیرد تا جایی که خواننده را به این نتیجه برساند که شاید هدف نویسنده از انتخاب زمان ناپدید شدن سیاوش در روزِ ٢٨ امرداد، همانند کردن او با مصدق بوده و هدفِ استفاده از اسطورهی سیاوش، نشان دادن قهرمانکُشیِ ایرانیان در طول تاریخ پر التهاب این سرزمین… . سیاوشِ اسماعیل فصیح که به دنبال معنویت و عشق میگشت، حساس و زیبا بود و پاکسیرت و مظلوم، شاید برآمده از همان سیاوش شاهنامهی فردوسی و سیاوش شاهنامه که یکی از شخصیتهای محوری حماسههای ملی ایران است خود برآمده از دل اساطیر کهن ایران، بینالنهرین و دُموزی، اوستا، متون پهلوی و یافتههای باستانشناسی است.
«… دمدمههای سحر از خواب پریدم. همه جا تاریک بود. اول فکر کردم با مورسو توی زندان الجزایرم. بیرون هنوز باران میآمد. کتاب از روی صورتم افتاده بود. اثر گرمی شب هم از تنم رفته بود. باز خودم بودم. تنها. دهانم خشک و تلخ. اندرونم خالی. پیرمرد کابوسناک نبود. مورسو هم نبود. جلال آریان بود، در تهران خوابیده بود، یا سعی کرده بود بخوابد. صدای تکوتوک ماشینهای توی جادۀ قدیم را میشنیدم که میگذشتند. اما چیزی که مرا از خواب پرانده بود، سروصدای طبقه پایین بود… .
… من صورت آدمهای زیادی را دیدهام، که هنگام بروز بدبختی بشکنند. اما شکستن صورت ثریا در آن لحظه منظرۀ دیگری بود. با تکرار کلمۀ «خودکشی» پوست یک طرف صورتش لرزید، و من به روشنی دیدم که رنگ از صورتش رفت. …»
خوشه شایان
برچسب ها : 26 , اسماعیل فصیح , خوشه شایان
دسته بندی : ۲۶ , معرفی کتاب

برگ هنر شماره ۲۸